روی میز چوبی وسط حیاط خونه ی جونگده نشسته بودن و دورشون پر از وسایل های عروسک سازی و عروسک های نیمه آماده بود.
جونگده داخل خونه مشغول درست کردن شام بود و چانیول و بکهیون هم توی سکوت مشغول درست کردن عروسک های نیمه آماده بودن.
امشب قرار بود چانیول همین جا سپری کنه پس برای اینکه بخواد حداقل کمی این لطف جونگده رو جبران کنه خودش دواطلب شد تا بهشون توی درست کردن عروسک ها کمک کنه.
با اینکه شب بود اما بازم همونجا و توی فضای بیرون ترجیح دادن به بقیه ی کارشون برسن. نسیم ملایمی که توی هوا در گردش بود کمی سوز داشت اما سر حال نگهشون میداشت و باعث میشد کمتر احساس خستگی کنن.
بکهیون نیم نگاهی به چانیول که با دقت چشمای عروسک ها رو میچسبوند انداخت.
-یه لحظه صبر کن.
با صدای بکهیون چانیول حرکت دستاش رو متوقف کرد و با تعجب نگاهش رو به اون که با چشمای ریز شده و با حالت چهار دست و پا روی میزی که روش نشسته بودن بهش نزدیک میشد داد.
-چیزی شده؟
بکهیون عروسک رو از دست چانیول گرفت. عروسک رو همینجور که آویزون گرفته بودش جلوی چشم چانیول تکون داد و با یه نگاه ناباور گفت:
-چرا چشماش رو تهش چسبوندی؟؟
-مگه کرم سر و تَه داره؟!
بکهیون بهت زده نگاهش رو به چانیول داد و گفت:
-معلومه که داره.
-اون یه کرمه که فقط درازه همین...سرو تَهش کجا بود؟!
-چشم کرمه رو زدی رو باسنش و میگی سر و تَه نداره بنظرت این احمقانه نمیشه؟!
چانیول تکخندی زد و عروسک رو از دست بکهیون گرفت و بی توجه بهش همونطور که دوباره مشغول ادامه ی کارش میشد گفت:
-مگه کرم باسن داره؟!برای خودت یه چیزایی میگیا.
بکهیون عروسک رو از بین دستای چانیول بیرون کشید. از حالت چهار دست و پا بیرون اومد و بلند شد و از بالا و با تحکم به چشمای چانیول نگاه کرد و گفت:
-معلومه که داره...نکنه فکر کردی فقط خودت باسن داری؟!
چانیول بهت زده از پایین به بکهیون که انگار این خیلی مسئله ی مهمیه و روی این قضیه عصبی شده نگاه کرد و گفت:
-چرا داری سر یه کرم که نه سر و تَه داره و حتی باسن هم نداره با من بحث میکنی؟؟
بکهیون با عصبانیت دوباره عروسک سبز رنگ کِرم رو تکون داد و گفت:
-میگم این سر و ته و باسن داره بعد باز دوباره میگی سر و ته و باسن نداره؟!
چانیول اینبار درست مثل خود بکهیون از سر جاش بلند شد.
-کو؟سر و تهش کو؟باسنش رو بهم نشون بده... آقا اصلا کرم باسن نداره کلا صافه صاف چرا نمیخای باور کنی؟!
ESTÁS LEYENDO
𝑹𝒂𝒏𝒅𝒐𝒎 𝑵𝒖𝒓𝒔𝒆༄پرستار تصادفی
FanficĈ̬ô̬m̬̂p̬̂l̬̂ê̬t̬̂ê̬d̬̂ ❊ کامل شده ✷هونهو↫ همه میدونن که کیم سوهو به عنوان رهبرمقاومت های مردمی تا بحال اجازه نداده هیچ ساختمان ساز سئولی به طبیعت جزیره با ارزششون دست بزنه تا اینکه سر و کله ی اوه سهون پدر 30 ساله ای که سرپرست دوتا برادرزاده خرد...
