🅔︎🅟︎-04

653 174 86
                                    

هنوز کمی با خونه فاصله داشت و به سختی چمدونش رو دنبال خودش میکشید و زیر لب غرغر کرد"خاک تو سرش با این خونه ش... انگار قصره که واسه خونه ش دروازه گذاشته بدبخت فخر فروش... فکر اون بدبختایی که این همه راه رو باید از این سر بالایی بیان و برن رو نکرده انگار... اون روز اصلا چطوری این همه راه رو اومدم بالا نمیدونم..." هوفی کشید و بالاخره روی پاگرد خونه و روبروی در ایستاد.

زنگ در رو زد و منتظر موند. چند بار همینطور پشت سر هم زنگ رو فشار داد اما کسی در رو باز نکرد.
چمدونش رو دوباره به دنبال خودش کشید و ویلا رو دور زد تا به در پشتی برسه و ببینه چه خبره.
همینجور که خونه رو دور میزد از پنجره داخل خونه رو نگاه میکرد اما چیزی به غیر از پذیرایی و پله های طبقه ی بالا مشخص نمیشد.

بالاخره به پشت خونه رسید و از توی پنجره نگاهی به داخل آشپزخونه انداخت با دیدن یه عالمه دود و سهونی که هدفون روی گوششه و قاشق به دست همینجور که سرفه میکنه میون اون همه دود داره چیزی رو توی تابه هی چپ و راست میکنه چشماش از تعجب گرد شد"دیوونه است؟!..." این رو با بهت گفت و چمدونش رو همونجا رها کرد و سریع در پشتی رو باز کرد.

در رو پشت سرش باز گذاشت و پنجره ها رو باز کرد و به سمت سهون رفت و همونطور که جلوی دهنش رو با یک دستش گرفته بود با ابروهای تو هم رفته به شونه ی سهون ضربه زد تا سهون به سمتش برگرده و در صورت امکان از داشتن هر گونه مشکل بویایی یا کور بودنش پرسش کنه.

همین که به شونه ش ضربه ای خورد از ترس قاشق رو توی تابه انداخت و هینی کرد و عقب کشید و به گاز برخورد کرد اما با دیدن پرستار کیونگسو که اونم انگاری از ترسش جاخورده و دستش رو روی قلبش گذاشته فهمید هیچ روحی باهاش کار نداشته و هوفی کشید.

هنوز مغزش به خوبی لود نشده بود و توی همون حالت منتظر بود تا ببینه چی شده و کم کم نگاهش گیج تر شد و به اون پرستار که با اخم نگاهش میکرد و حرف میزد خیره شد و داد زد:

- نمیشنوم...چی میگی؟

سوهو کلافه نگاهش کرد و بهش نزدیک شد و با خشم هدفون رو از روی گوشش برداشت و گفت:

- میگم اینجارو دود برداشت دارید چیکار میکنید متوجه دود نمیشید؟! و بلافاصله سرفه ای کرد و بعد نگاه اخموش رو به اون احمق داد.

سهون تازه متوجه دود اطرافش شد و گفت:

- او...اوه... و تازه میخاست حرفی بزنه که با احساس گرمایی پشت سرش یهو چرخید و با دیدن دستمال کوچیکی که داشت آتیش میگرفت داد زد و خودش رو از ترس عقب کشید و به سوهو برخورد کرد و پاش روی پای سوهو رفت و داد سوهو هم در اومد.

با دیدن دستمال که روی گاز بیشتر و بیشتر میسوخت و شعله ور میشد هول به سمتش رفت و از جایی که هنوز نسوخته بود دستمال رو گرفت و به سمت سینک رفت اما بین راه یکم از شعله ی آتیش به پوستش خورد و همونجا دستمال رو انداخت و پشت سرهم روی زمین لگد مالش کرد تا بالاخره خاموش بشه.

𝑹𝒂𝒏𝒅𝒐𝒎 𝑵𝒖𝒓𝒔𝒆༄پرستار تصادفیWhere stories live. Discover now