بعد از مدت ها سوهو بالاخره تونسته بود یه سری به داداشش بزنه و الان به بکهیونی که با جدیت تمام روی تمرینات شاگردهاش نظارت میکرد خیره بود تا اینکه بکهیون برگشت تا بطری آبش رو از روی زمین برداره که چشمش به سوهو خورد.
لبخند کم جونی بهش زد و همینطور که کمربند لباسش رو سفت میکرد به سمت سوهو قدم برداشت.
- چه عجب یک خبری ازت شد.
سوهو به بکهیونی که حالا داشت آب بطری رو سر میکشید با لبخند نگاه کرد.
بعد از نوشیدنش بطری رو به سمت سوهو گرفت و تعارفی بهش کرد و سوهو بطری رو از دستش گرفت مقداری از آبش رو نوشید و بعد با اشاره ی بکهیون به سمت حیاط خلوت باشگاه رفتن و در حالی که قدم میزدن مشغول حرف زدن شدن.- نگفتی چیشده یهویی یادت افتاد برادری هم داری و اومدی اینجا؟
- مگه خودت از وضعیت من خبر نداری؟ نه تنها تو بلکه نامجون و جیمین هم چندین وقتی میشه که ندیدم.
- اووو بله درست میفرمایید سرتون شلوغه مشغول بچه داری هستید... راستی هنوزم اون اسکل بهت شک نکرده؟
با بادی که لابلای موهاشون میچرخید سوهو دستی به پشت گردنش کشید و گفت:
- هنوز که نه.
- تا کی میخای ادامه بدی اصلا اینکارات به دردت هم خورد اینکه هنوز اونجا موندی فایده ای هم داشته براتون؟
- خب آره تا الان بخاطر اطلاعاتی که تونستم موقع مکالماتش با بقیه بدست بیارم باعث شده حواس جمع بشیم... الان دقیقاً میدونیم نقطه ضعفشون سرمایه گذاران و فقط کافیه همینجوری که تا الان نصف سرمایه گذارا به دلایلی که حتی خودمون هم نمیدونیم همینجور عقب بکشن... یا اگه اومدن جلو ما به نفعی نامحسوس شر سرمایه گذارا رو کم کنیم اینجوری خود به خود اونام میفهمن که اینکار بیهوده ست و میرن روی یک پروژه ی دیگه کار میکنن.
بکهیون همینجور که نگاهش رو به درختای ساحلی که از اونجا هم مشخص میشد میداد گفت:
- واقعا نمیدونم چی بگم فقط میتونم صبر کنم تا ببینم تهش چی میشه دیگه.
سوهو لبخندی زد. دستش رو به پشت گردن بکهیون رسوند و به آرومی نوازشش کرد.
- داداشیِ من زیاد به فکر این چیزا نباش مثل همیشه اینم با موفقیت تموم میشه و دوباره برمیگردم پیش خودت و یک دل سیر بغلت میکنم و به غرغرات گوش میدم... راستی پول که کم نداری اگه چیزی نیاز داشتی به خودم بگیا... با اینکه اینروزا زیاد نتونستم به گلخونه سربزنم ولی نامجون هر شب برام صورتحساب ها رو میفرسته تا چک کنم و اوضاع گلخونه هم خوب داره پیش میره.
بکهیون سری تکون داد و همون موقع موبایل سوهو زنگ خورد و سوهو بعد از در اووردن موبایل از توی جیب شلوارش با دیدن شماره ی مدرسه ی بچه ها متعجب شد و تماس رو جواب داد.
YOU ARE READING
𝑹𝒂𝒏𝒅𝒐𝒎 𝑵𝒖𝒓𝒔𝒆༄پرستار تصادفی
FanfictionĈ̬ô̬m̬̂p̬̂l̬̂ê̬t̬̂ê̬d̬̂ ❊ کامل شده ✷هونهو↫ همه میدونن که کیم سوهو به عنوان رهبرمقاومت های مردمی تا بحال اجازه نداده هیچ ساختمان ساز سئولی به طبیعت جزیره با ارزششون دست بزنه تا اینکه سر و کله ی اوه سهون پدر 30 ساله ای که سرپرست دوتا برادرزاده خرد...