🅔︎🅟︎-02

706 190 68
                                    

سوهو هاج و واج مونده بود که اصلا قرار بود چیکار کنه و چی شد "مگه اون لعنتی زن و بچه داره؟!..." تا اینکه اون پسر بچه ی عبوس به سمتش اومد با یه نگاه عاقل اندر سفیه ای سر تا پاش رو نگاه کرد و گفت:

-همین چند دقیقه ی پیش اون پرستار بیخود رو... بدون اینکه هونی بفهمه فراریش دادم... بعد عمو چان به این سرعت تو رو جایگزین اون فرستاده... واقعا که خیلییم نامرده.

بعد اسبش رو که کنار پای سوهو متوقف شده بود رو جوری با غضب برداشت که ثم چوبی اسب به پای سوهو برخورد کنه و سوهو از درد، انگشتای پاش رو جمع کرد کیونگسو پوزخندی بهش زد و بعد بی اعتنا پشتش رو به اون کرد و به سمت پذیرایی رفت.

"من حالا چیکار کنم؟؟..." از اونجایی هر وقت به بن بست میخورد و مغزش قفل میکرد به برادرش زنگ میزد سریع موبایلش رو در اوورد و همونجور که استرسی اطراف رو نگاه میکرد و ناخونش رو میجویید به بکهیون زنگ زد.

-چیه؟ خونه ش رو فرستادی رو هوا یا اون تو رو فرستاد رو هوا؟

-ب...بک حالا چیکار کنم؟

-چرا استرسی حرف میزنی؟چیشده؟

-من اومدم خونه ش این مگه زن و بچه داشت؟

-از من میپرسی؟!...هوی دیوونه سریع از خونه ش بزن بیرون تو با اون مشکل داری حالا که خانواده داره نمیتونی پدر یه بچه و همسر یه آدم رو بفرستی رو هوا اون بچه و زنش چه گناهی دارن که بخان باهاش جزغاله شن... الان کجایی دقیقا؟ تو رو دیدن؟

-من تو آشپزخونه شونم بچه ش و خودش من رو دیدن... فکر کنم من رو با کس دیگه ای اشتباه گرفتن.

-چیییی؟!میشه مثل آدم توضیح بدی؟

-من اومدم نمایشم رو راه بندازم یهو اسباب بازی بچه ش جلوم سبز شد و بعدم خودش و بچه ش بعدشم بچه ش رو سپرد به من و خودشم با عجله رفت...فکر کنم...فکر کنم من رو با پرستار بچه ش اشتباه گرفته...حالا چیکار کنم؟؟

-وای از دست تو آخر سر به بیابون میزارم... خب بزن بیرون مادر بچه لابد تو خونه هست حواسش به بچه هست دیگه تو هم بی سر و صدا بند و بساطت رو جمع کن بیا.

-خب اگه مادرش نباشه چی؟بچه رو همینجا تنها ول کنم برم؟لابد کسی اینجا نیست که بچه ش رو به من سپرد.

-واقعا دیگه دارم از دست کارای تو رد میدم... هر غلطی میکنی بکن.
و بعد هم صدای بوق ممتد.

موبایلش رو روی میز پرت کرد و کمربندش رو محکم کرد...پوف کلافه ای کشید. واقعا دیگه از دست کارای سوهو داشت دیوونه میشد"پسره ی خل خودشم نمیدونه داره چه غلطی میکنه...رفته خونه ی ملت رو بفرسته رو هوا... مگه فیلمه؟..." کلافه سرش رو تکون داد و لیست حضور غیاب رو برداشت و از اتاقش اومد بیرون.
خودکارش رو از پشت گوشش برداشت و مشغول حضور و غیاب شد.

𝑹𝒂𝒏𝒅𝒐𝒎 𝑵𝒖𝒓𝒔𝒆༄پرستار تصادفیWhere stories live. Discover now