dance with devil pt33

1.4K 137 143
                                    

سلام کیوتیا 🤗

بالاخره پارت جدیدو براتون اوردم

از همتون بخاطر منتظر بودنتون ممنونم

تشکر فراوان از ریدرای جدید و قدیمی🥰🌈

حرفای اخر پارت خیلی مهمه بخونین😉👍

بفرمایید ادامه💕

جیمین به چیز وحشتناکی که ممکن بود اتفاق افتاده باشه فکر کردو پرسید:کوکیییییی...اون موقع تهیونگ خونه بود؟نه؟

کوک:امممممم

جیمین داد زد:میگم تهیونگ هم خونه بود؟

کوک با لکنت و صدای لرزون گفت:امممممم...ش...شاید

جیمین سریع و با عصبانیت گفت:لعنت بهت کوک

بلند گفت:خانم کیم...رانندمو خبر کن

خانم خدمتکار بخاطر حرف جیمین چند لحظه خشکش زد...اینوقت شب قرار بود کجا با این عجله بره؟

جیمین با عجله از خونه بیرون دویدو سوار ماشین شد

راننده حرکت کرد

جیمین گوشیشو برداشت و نگران با تهیونگ تماس گرفت

یکم گذشتو بعد از انتظار لعنتی صدای بوق تموم شد

جیمین هول هولکی گفت:الو تهیونگ

صدای کوکی توی گوشش پیچید که میگفت:جیمیناااااا گوشیشو خونه گذاشته

جیمین کلافه دندوناشو روهم فشار دادو گفت:اهههههه خیلی خب

تماسو قطع کردو با چشمهای نگران از پنجره به بیرون نگاه کرد

با فکری که به ذهنش رسید سریع با یکی از دوستاش تماس گرفت

_سلام افسر چویی ته وون شی

_متاسفم که دیروقت باهاتون تماس گرفتم

_میخوام بدونم امشب شیفت هستید؟

_نه؟...اوه که اینطور

_نه موضوع خاصی نبود میخواستم دوربینهارو برام چک کنید

_نه دزدی نبوده نگران نباشید

_ممنون از لطفتون پس فردا باهاتون تماس میگیرم

تلفنو توی جیبش برگردوندو به راننده گفت:به سمت همون بار همیشگی برو

........

کوکی لباس مبدل پوشیدو سعی کرد تا جایی که میتونه خودشو بپوشونه

از خونه خارج شد ولی با وجود اونهمه پوشش سسانگهایی که جلوی خونش نشسته بودن متوجهش شدنو دنبالش راه افتادن

کوکی بهشون اهمیت نداد

اونقدر ترسیده بود که دیگه به هیچ چیز فکر نمیکرد

dance with devilWhere stories live. Discover now