dance with devil pt11

1.1K 184 213
                                    

♡♡♡♡♡

صورت تهیونگ دقیقا روبه روی صورتش بودو جز اون دونفر هیچکس رو تخت نبود

انگار جانگ کوک رفته بود دوش بگیره

جیمین ازینکه ته خواب بود خیالش راحت شد

از نفسای اروم ته معلوم بود تو خواب عمیقیه

جیمین یکم صورتشو نزدیک تر کرد

ته مثل یه نقاشی بود...اونقدر با چشمهای بسته و لبای نیمه باز سرخش زیبا بود که جیمین لبخند گشادی روی صورتش نشست...

موهاش توی صورتش ریخته بود

جیمین دستشو بی اختیار به سمت صورتش برد و موهاشو اروم پشت گوشش انداخت

صورت نرمش که به دست جیمین خورد باعث شد جیمین لبخند گشادتری بزنه

جانگ کوک یهو تو چهارچوب در ظاهر شدو جیمین متوجه شد و سریع دستشو کشید

کوک یکی از ابروهاشو بالا داد...زرنگ تر از اونی بود که متوجه نشده باشه

در حالی که رو سرش یه حوله ی کوچیک بود و داشت باهاش موهاشو خشک میکرد وارد اتاق شد

جیمین خونسرد بود

کوک:از خواب پاشدی؟

جیمین:هوووووم...تازه پاشدم...

کوک:پس چرا هنوز رو تختی؟داشتی چیکار میکردی؟

جیمین:نمیدونم کار ما بوده یا خودش گونش یکم زخم شده

کوک که به جیمین شک کرده بود با زانو رو تخت رفتو نگاهی انداخت تا ببینه جیمین فقط میخواد به کوک دروغ بگه یا حرفش راست بوده

نگاهی انداخت...واقعا گونش زخم شده بود...

کوک خیالش راحت شد...با خنده به جیمین نگاه کردو گفت:حتما خودش بوده...پاشو برو دوش بگیر...

جیمین:هوم...

از رو تخت پاشدو از اتاق رفت

کوک نشست رو تخت...از تو اتاق بیرونو دید زدو بعد سرشو به سمت تهیونگ برگردوندو نگاهش کرد...خندیدو بلند گفت:تهیونگ شی....

تهیونگ تکون کوچیکی خورد

کوک:یااااا تهیونگ شی

تهیونگ چشمشو باز کرد:هوم؟

کوک:یااااااا پاشو

ته از سرجاش پاشد...نشست رو تختو گیج خندید

کوک:وای صبحا از خواب پامیشی عین خنگولا میشی...گشنمه زود برو یه دوش سریع بگیر بریم صبحونه بخوریم

ته:باشه...

کوک:لباسای من اندازت میشه...اومدی بیرون میتونی یکی ازونارو بپوشی

ته:واقعا؟

کوک سرشو بالاپایین کرد

ته خندید:مارکم میتونه باشه؟

dance with devilWhere stories live. Discover now