dance with devil pt17

887 146 117
                                    

♡♡♡♡♡

تهیونگ داشت غذا میخورد که دوباره زنگ خونش به صدا دراومد

رفت درو باز کردو کوکیو جلوی در دید

با دیدنش نمیدونست باید چه واکنشی نشون بده اروم لبشو گزیدو بدون اینکه به جانگ کوک نگاه کنه گفت:اوه...بیا تو...

کوکی به ته نگاه کردو خندید

درحالی که توی خونه قدم برمیداشت لپ تهیونگو کشیدو رد شد رفت

تهیونگ خیلی خجالت زده بود

کوک:هی...چطوری؟

تهیونگ رو به روش ایستاد و سرشو پایین گرفته بود:کاری داشتی که اینجا اومدی؟

کوک:هی...مثل اینکه از اومدنم خوشحال نشدی

تهیونگ:نه فقط...

کوک دستای تهیونگو گرفتو گفت:هی ته منو نگاه کن

ته سرشو بالا اوردو به کوکی نگاه کرد

کوک:من گفتم همه چی یادم رفته...برا چی داری از من خجالت میکشی؟
من دوستتما...اگه اینطوری باشی منم معذب میشم

تهیونگ:باشه

کوکی دستای ته رو ول کرد...با بازوش به بازوی ته زدو گفت:از چی خجالت میکشی؟شایدم یه روز تو منو کمک کردی...خندید...

تهیونگ با خجالت خندید

کوک رفت روی مبل نشستو گفت:امشب خیلی خسته بودم اما نمیتونستم همونطوری ولت کنم اینطوری قرار بود همش فکرای عجیب کنی

تهیونگ خندید:همش دردسر درست میکنم

کوک:من جیمین نیستم که اسم این چیزارو دردسر بذارم این چیزا اسمش رفاقته...نمیای بشینی؟

تهیونگ:بذار یکم برات نوشیدنی بیارم

کوک:ممنون

تهیونگ داخل اشپزخونه شدو برای کوک ابمیوه اورد

کوک سریع لیوانو ازش گرفتو سرکشید

سریع گفت:وای مرسی...خیلی خستم امروز...

تهیونگ کنار کوکی نشست

تهیونگ:پس بهتره زودتر بری خونه...برو استراحت کن

کوک:با تو که باشم خستگیم درمیره...چشمک دلبرانه ای به تهیونگ زد

تهیونگ:اوه...واقعا؟خندید...

کوک:تو این خونه حتما حوصلت سرمیره

تهیونگ:اوهوم...یکم...

کوک:خب برای خودت دنبال کار بگرد

تهیونگ:تو همین فکرم

کوک:ته لباست چقدر کیوته

تهیونگ به خودش نگاهی انداختو خندید

dance with devilWhere stories live. Discover now