dance with devil pt13

980 160 125
                                    

بفرمایید پارت جدید♡

جیمین:باشه...هروقت شد برنامه ی عروسیو بچینید...

خانم پارک:همینطوری که نمیشه...باید برای ادای احترام روزی که من بهت میگم بری به دیدارشون...

جیمین:بله چشم

اقای پارک:لطفا سرغذا صحبت نکنید

خانم پارک:متاسفم...

همشون درسکوت نشسته بودن و جیمین داشت به تهیونگ فکر میکرد...میخواست بدونه حالش بهتر شده یا نه

اما خیالش از جانگ کوک راحت بود...اون حتما هرجور شده حال ته رو بهتر میکرد

...........

ته همه چیزو برای کوک تعریف کرده بود و کوکی بخاطرش ناراحت بود

اروم گفت:ته ناراحت نباش...ما پیداش میکنیم

ته:واقعا جانگ کوک؟کمکم میکنی؟

جانگ کوک:البته

ته:ممنونم

جانگ کوک:راستی جیمین چیکار کرد؟

ته:بهم گفت دارم بیخودی گریه میکنم...و فکر کنم از گریم چندشش شده بود

جانگ کوک خندید:اره ته...اون همیشه همینه...عوض نمیشه...حالا خوبه با تو فقط همینکارو میکنه من اگه گریه کنم نمیدونی چیکار میکنه

ته با ناراحتی گفت:واقعا؟چیکار میکنه؟

کوک:اون یذره هم احساسات نداره...همین که موقع گریه کردنت نخندیده باید خیلی خوشحال باشی

تهیونگ:چطور میتونه اینطوری باشه؟

کوک:گاهی فکر میکنم واقعا بدجنسه

تهیونگ هیچی نگفت

کوک از رو مبل پاشد و رفت از پشت بالاسر ته ایستادو گفت:بذار یکم ماساژت بدم

اروم شونه های ته رو نوازش کرد

ته:تو خیلی مهربونی کوکی

کوک:تو به من گفتی کوکی؟واقعا حالا با من صمیمی شدی؟

ته:هوم...

کوک خم شد ته رو از پشت بغل گرفتو گفت:دیگه نگران نباش...من کنارتم

ته لبخند ریزی زد

کوک:میدونی دارم به چی فکر میکنم؟

ته:به چی؟

کوک:به اینکه تو چقدر پسر مهربونی هستی دوست دارم بیشتر باهات وقت بگذرونم...کاش میشد باهم زندگی کنیم

ته یهو با تعجب داد زد:باهم زندگی کنیم؟

کوک خندید دوباره برگشت سرجاش

رو به ته گفت:حالا نه تا اون حد...چرا انقدر تعجب میکنی؟مگه قراره باهم ازدواج کنیم؟قهقهه زد

dance with devilWhere stories live. Discover now