dance with devil pt30

1K 140 151
                                    

خب سلام کیوتیاااااااا🥺

ممنون از همه ی اونایی که حالمو پرسیدن🥰

بفرمایید پارت جدید😏😎

♡♡♡♡♡

پارک توی اتاقش توی کمپانی مشغول کار بود

امروز ازون روزایی بود که هرکس با دیدنش پا به فرار میذاشت و یجورایی قرار بود به همه گیر بده

نه خودش حوصله ی کسی رو داشت و نه کسی حوصله ی اونو...

منشیش اروم در زدو وارد اتاق شد

پارک بدون اینکه نگاهش کنه گفت:چیه؟

منشی:اقای رئیس...یه مهمان براتون...

جیمین سرشو بالا اورد و باعث شد حرف منشی نصفه بمونه

با نگاه عصبانی و کلافه بهش خیره شدو گفت:مگه نگفتم امروز کسیو نمیپذیرم؟

منشی لبشو گزید و اروم گفت:نه اخه اقا امروز...

جانگ کوک از کنار منشی گذشت

خونسرد وارد اتاق جیمین شدو عینکشو دراورد

کوکی:نترس اقای رئیس من اومدم

جیمین اهی کشیدو با نگاهی که به منشی انداخت متوجهش کرد که تنهاشون بذاره

کوکی:اقای رئیس...مثل اینکه بد موقع اومدم

جیمین رک گفت:اره...کار دارم

کوکی:میخوام راجب یه چیز مهم باهات صحبت کنم

جیمین:تو که اینروزا کاری هم نداری...میتونستی صبر کنی تا بیام باهم صحبت کنیم

کوکی روی مبل راحتی توی اتاق نشست

درحالی که دستشو تو هوا تکون میداد گفت:نه نه...اینیکی خیلی فرق داره
راستش خیلی با خودم کلنجار رفتم جز اینجوری هیچ جور دیگه نمیتونم انجامش بدم پس لطفا بذار بهت بگمش

جیمین سرش تو برگه هاش بود و گفت:خب بگو

کوکی:جیمین بهم نگاه کن تا بگم...دارم بهت میگم مهمه

جیمین برگه هارو رو میز پرت کردو گفت:چی میخوای کوکی؟پول کم اوردی یا اینکه...

کوک:جیمینااااا....راجب خودمونه

جیمین یکم دقیق شد...اروم به کوکی نگاه کرد

به پشتی صندلیش تکیه دادو گفت:خودمون؟پس مهمه

کوک سرشو پایین گرفتو گفت:هوم مهمه

جیمین اینبار حواسشو به کوکی دادو گفت:باشه گوش میدم...بگو

کوکی اروم سرشو بالا اورد...با جیمین چشم تو چشم شدو گفت:جیمینا...نمیدونم چجوری شروعش کنم...ولی میدونم که درکم میکنی

جیمین:کوکی...هرچی میخوای بگو

کوکی یکم این پا اون پا کردو اروم و زمزمه وار گفت:من...من میخوام باهات بهم بزنم

dance with devilTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang