dance with devil pt18

872 141 231
                                    

♡♡♡♡♡

ته خوابش برده بود

کوک فقط بهش خیره شدو گوشه ی لبش بالا اومد

موهای ته رو اروم از رو صورتش کنار زدو به پوست نرمش خیره بود

با دستش گونه ی نرم ته رو نوازش کرد و بهش نزدیک شد...سرشو نزدیک گردنش برد و ته رو بو کرد

چشمهاشو بستو نفس عمیقی کشید که یهو عقب اومد

چشمهاشو ریز کردو گفت:چرا بوی جیمینو میده؟جیمین اینجا بوده؟

اخم واضحی روی صورتش نشست

............

فردا صبح

کوک اروم چشمهاشو باز کرد

تهیونگ کنارش خواب بود

کوک خواب الود دستشو به سمت گوشیش برد و برداشتش

نگاهی بهش انداختو با تعجب دید هیچ پیامی از منیجر یا جیمین نداره

کوک نگاهی به ساعت انداختو گفت:چرا اینا مزاحمم نشدن؟

دوباره نگاهی به تهیونگ انداخت

بی خیال خوابیده بود

کوک خندیدو گفت:هی ته ته

تهیونگ چشمهاشو باز کردو گیج به کوک نگاه کرد

کوک:پاشو بریم صبحونه بخوریم

تهیونگ خندید:صبح به خیر

کوک:صبح به خیر...از سرجاش پاشدو به سمت دستشویی رفت

تهیونگ از روی تخت پاشد

بدنشو کشیدو خمیازه ی بانمکی کشید

به سمت پنجره ی اتاق رفتو نگاهی انداخت....
یهو چشمهاش درشت شد

بلند داد زد:هی جانگ کوک...هی کوک...

کوکی سریع به سمتش اومدو متعجب پرسید:چی شده؟

تهیونگ به بیرون پنجره اشاره زد

کوک از پشت به ته چسبیدو به بیرون پنجره نگاه کرد

یهو چشمهاش درشت شدو با ذوق گفت:هی.....داره برف میاد...

تهیونگ:وااااااای چقدر برف رو زمین نشسته...لبخند پررنگ و بانمکی زد و دوباره برگشت به کوک نگاه کرد

کوک پشت سرش بودو اونم خوشحالو ذوق زده به تهیونگ خیره شد

تهیونگ:من عاشق برفم

کوک:اتفاقا منم...خوبه...لباسامونو میپوشیم میریم بازی

تهیونگ سرشو بالا پایین کرد

کوک:بدو بریم صبحونمونو بخوریم...از ته جدا شدو از اتاق بیرون رفت

بلند گفت:پس حتما برای همین بود که منیجر غرغر نکرده...برنامه هام کنسل شده اخ جون

dance with devilDonde viven las historias. Descúbrelo ahora