سلام عزیزان😁🥰خوبید؟
بفرمایید پارت جدید
☆نکته:این پارت یکم اسمات داره و از شروعش تا پایانش من ستاره میذارم تا اونایی که دوست ندارن نخوننش☆
(واینکه بگم خودتون کاملا متوجه اتفاق توی صحنه میشین پس زیاد نگران نخوندن اون تیکه نباشید اگه نخوندین)کوکی رفت دنبال ته
ته سوار ماشین شد...
کوکی صمیمانه باهاش دست دادو گفت:خوبی؟
ته:اوهوم ممنون
کوک:خب خوبه
ته:کجا میخوایم بریم؟
کوک:مهمونی
ته:اوه مهمونی؟
کوک:اره تولده اما بیشتر شبیه کلابه...اونجا عالیه مطمئنم خیلی بهمون خوش میگذره
ته:اما من که لباس خوب ندارم
کوک:داریم برای همین میریم دیگه...میریم برا هردومون لباس بخریم
ته خندید:اوه ممنون
کوک باخنده نگاهش کردو گفت:بزن بریم...البته قبلش میریم رستوران غذا بخوریم
ته:باشه
...........
جیمین مشغول کارهاش بود که یادش اومد باید به مهمونی که جانگ کوک ازش صحبت میکرد بره
از سرجاش پاشدو به سمت خونه حرکت کرد
..............
کوکی و ته میگشتن و لباس انتخاب میکردن
کوک:اون سفیده که پوشیدی خوب بود اما به نظرم مشکی یا طوسی قشنگتره
ته:هردومون یه لباس بپوشیم
کوک خندید و گفت:چرا؟مگه کاپلیم؟
ته با خجالت خندید:نه همینطوری گفتم
کوک:اوکی
............
جیمین رو به استایلیستش گفت:خب...یه چیزی بهم بده بپوشم که هم رسمی باشه هم مجلسی
استایلیست:چشم اقا
جیمین نشست روی مبل تک نفره ی داخل اتاق
خدمتکارا داشتن لباسهارو برای جیمین اماده میکردن و اون هم حواسش به گوشیش بود
............
تهیونگ نگاهی به کوکی انداختو چشمهاش درشت شد
ته:واااااای اینیکی خیلی بهت میاد
کوک:واقعا؟اون چهارخونه بهتر نبود؟
ته:نه با اینیکی خیلی جذاب شدی
کوک:اوه جدی؟خب..اگه تو میگی حتما...هرچی تو بخوای میپوشم
ته:من کدومو بردارم؟
YOU ARE READING
dance with devil
Fanfictionاون مهربون بود... جذاب بود... انگاری توی چشمهاش هزارتا ستاره طلوع کرده بود و میتونست تمام شبهامو روشن کنه... حرفهاش شیرین بود و لبخنداش یه دنیای متفاوت... درست مثل تیکه ای از بهشت.... من انتخابی به جز عاشق شدن نداشتم....