سلام کیوتیا بفرمایید پارت جدید💕
جیمین هم اومد سوار ماشین شد و کوکی اروم پرسید:از من عصبانی ای؟
جیمین به چهره ی مظلوم کوکی نگاه کرد
دستشو توی دستاش گرفتو مهربون پرسید:چرا باشم؟
کوکی لبخندش پررنگ تر شد و برای چند لحظه به همدیگه خیره شدن
وقتی دستاشون از هم جدا شد جیمین برگشت ماشینو روشن کرد و کوکی با خوشحالی توصیف ناپذیری از پنجره به بیرون خیره شد
چشمهای شیطونش میدرخشیدن و پوزخند جذابی روی لباش نشسته بود
جیمین:چیزی میخوری برات بخرم؟
کوک:نه الان خوبم
جیمین باشه ای گفتو راه افتاد
داشت رانندگی میکرد و کوک پرسید:میشه اهنگو بلندکنم؟
جیمین:باشه
کوکی بخاطر نرم شدن جیمین خندید
بلند با اهنگ میخوندو جیمین برعکس همیشه هیچ واکنش بدی نداشتکوکی بعد از مدتی دوباره برگشت پرسید:میشه واسم کلی لباس بخری؟
جیمین نیم نگاهی بهش انداختو گفت:داری سواستفاده میکنی؟
کوک لوس گفت:نه...فقط دلم میخواد...قلب کوچیکم خیلی ترسید...نمیخوای ارومم کنی؟
جیمین به زبون ریزی کوک خندیدو گفت:باشه...کلی برات لباس میخرم...دیگه چی؟
کوکی:اممممممممممم...اهان...میشه یه هفته استراحت کنم؟
جیمین:این یکیو نمیگفتی هم خودم قرار بود ترتیبشو بدم...منو انقدر عوضی میبینی؟
کوکی:نه تو جنتلمنی...جیمین یه جوری با مرده رفتار کردیا میخواستم جیغ بزنم
جیمین:اسمشو نیار
کوکی:جیمین...اگه یکم دیرتر رسیده بودی...
جیمین حرفشو نصفه گذاشت:کوکی دیگه بهش فکر نکن...دستشو دراز کردو دست کوکیو محکم گرفت
جیمین:من اینجام نگران نباش
کوک خندیدو گفت:باشه دوست پسر خفنم
جیمین ریز خندید
بعد از مدتی سکوت میون جاده های نیمه تاریک کوکی اروم گفت:جیمین...تهیونگ الان خونته؟
جیمین فهمید که حتما تهیونگ بهش گفته سریع سرشو تکون دادو گفت:اوهوم
کوکی:من نمیدونستم
جیمین:از کجا فهمیدی؟
کوکی:ته بهم گفت...بعنی اگه نمیگفت قرار بود ازم قایمش کنی؟
جیمین خونسرد گفت:منظورت چیه؟
کوکی:یعنی نمیخواستی بهم بگی؟
VOCÊ ESTÁ LENDO
dance with devil
Fanficاون مهربون بود... جذاب بود... انگاری توی چشمهاش هزارتا ستاره طلوع کرده بود و میتونست تمام شبهامو روشن کنه... حرفهاش شیرین بود و لبخنداش یه دنیای متفاوت... درست مثل تیکه ای از بهشت.... من انتخابی به جز عاشق شدن نداشتم....