dance with devil pt29

893 141 108
                                    

سلام کیوتیا بفرمایید پارت جدید💕

جیمین هم اومد سوار ماشین شد و کوکی اروم پرسید:از من عصبانی ای؟

جیمین به چهره ی مظلوم کوکی نگاه کرد

دستشو توی دستاش گرفتو مهربون پرسید:چرا باشم؟

کوکی لبخندش پررنگ تر شد و برای چند لحظه به همدیگه خیره شدن

وقتی دستاشون از هم جدا شد جیمین برگشت ماشینو روشن کرد و کوکی با خوشحالی توصیف ناپذیری از پنجره به بیرون خیره شد

چشمهای شیطونش میدرخشیدن و پوزخند جذابی روی لباش نشسته بود

جیمین:چیزی میخوری برات بخرم؟

کوک:نه الان خوبم

جیمین باشه ای گفتو راه افتاد

داشت رانندگی میکرد و کوک پرسید:میشه اهنگو بلندکنم؟

جیمین:باشه
کوکی بخاطر نرم شدن جیمین خندید
بلند با اهنگ میخوندو جیمین برعکس همیشه هیچ واکنش بدی نداشت

کوکی بعد از مدتی دوباره برگشت پرسید:میشه واسم کلی لباس بخری؟

جیمین نیم نگاهی بهش انداختو گفت:داری سواستفاده میکنی؟

کوک‌ لوس گفت:نه...فقط دلم میخواد...قلب کوچیکم خیلی ترسید...نمیخوای ارومم کنی؟

جیمین به زبون ریزی کوک خندیدو گفت:باشه...کلی برات لباس میخرم...دیگه چی؟

کوکی:اممممممممممم...اهان...میشه یه هفته استراحت کنم؟

جیمین:این یکیو نمیگفتی هم خودم قرار بود ترتیبشو بدم...منو انقدر عوضی میبینی؟

کوکی:نه تو جنتلمنی...جیمین یه جوری با مرده رفتار کردیا میخواستم جیغ بزنم

جیمین:اسمشو نیار

کوکی:جیمین...اگه یکم دیرتر رسیده بودی...

جیمین حرفشو نصفه گذاشت:کوکی دیگه بهش فکر نکن...دستشو دراز کردو دست کوکیو محکم گرفت

جیمین:من اینجام نگران نباش

کوک خندیدو گفت:باشه دوست پسر خفنم

جیمین ریز خندید

بعد از مدتی سکوت میون جاده های نیمه تاریک کوکی اروم گفت:جیمین...تهیونگ الان خونته؟

جیمین فهمید که حتما تهیونگ بهش گفته سریع سرشو تکون دادو گفت:اوهوم

کوکی:من نمیدونستم

جیمین:از کجا فهمیدی؟

کوکی:ته بهم گفت...بعنی اگه نمیگفت قرار بود ازم قایمش کنی؟

جیمین خونسرد گفت:منظورت چیه؟

کوکی:یعنی نمیخواستی بهم بگی؟

dance with devilOnde histórias criam vida. Descubra agora