خب سلااااااااام من پارت جدیدو میخوام براتون اپ کنم ممنون که فیکمو میخونید امیدوارم خوشتون بیاد 💕💕💕💕💕
نکته:وقتی نوشتم کوک منظور جانگ کوکه
تهیونگ از تو ایینه بهش خیره شد...
به نظر خیلی مهربون میومد اون حتی داشت زخمهاشو خوب میکرد...اما خب اون نمیتونست بهش اعتماد کنه...
جیمین نگاهشو به ایینه داد که باعث شد تهیونگ نگاهشو ازش بدزده و به پایین نگاه کنه...
................
بعد ازین که روی زخمهای تهیونگ پماد مالید از اتاق اومد بیرون و رفت دستهاشو شست...
تهیونگ لباسشو پوشید...از اتاق بیرون اومدو اروم زمزمه کرد:ممنونم...
جیمین بدون اینکه سرشو برگردونه اروم گفت:یادت نره...هرروز باید مصرفش کنی...
تهیونگ:ب...باشه...
جیمین:نهار چی میل داری؟
تهیونگ:هرچی شما بگید...
جیمین با تعجب نگاهش کردو گفت:یعنی خودت هیچی میل نداری؟
تهیونگ خجالت میکشید اروم گفت:ه...هرغذایی باشه میخورم...
جیمین:که اینطور...پس استیک سفارش میدم...
تهیونگ اصلا خوشش نمیومد ولی به روی خودش نیاورد و تشکر کرد...اروم رفت روی مبل نشست و خیلی معذب فقط به درو دیوار خونه نگاه میکرد...
جیمین اومد نشست رو مبل کناری و کنترل تلوزیونو برداشت...
با روشن شدن تلوزیون تهیونگ بهش خیره موند با اینکه اصلا چیز جالبی نشون نمیداد...
جیمین گاهی بهش نگاه میکرد اما نمیدونست باید چیکار کنه تا یکم با جیمین راحت تر باشه...
جیمین گوشیشو دراوردو با منیجرهای ایدلهای کمپانیش تماس گرفت و باهاشون صحبت میکرد...
تهیونگ از همین الان دلش برای دوستاش تنگ شده بود و خیلی گشنش بود اونقدر که حتی حاضربود استیک بخوره...
اهی کشید...
صدای بادیگارد تهیونگوبه خودش اورد..
بادیگارد:غذاتون اومد اقا...
جیمین بعد از مدتی تلفنشو قطع کردو به تهیونگ نگاهی انداخت..
جیمین:بیا بریم غذا بخوریم...
ŞİMDİ OKUDUĞUN
dance with devil
Hayran Kurguاون مهربون بود... جذاب بود... انگاری توی چشمهاش هزارتا ستاره طلوع کرده بود و میتونست تمام شبهامو روشن کنه... حرفهاش شیرین بود و لبخنداش یه دنیای متفاوت... درست مثل تیکه ای از بهشت.... من انتخابی به جز عاشق شدن نداشتم....