سلام بفرمایید پارت جدید💖
جیمین ریز خندیدو جدی گفت:فکر کردم قهری
ته درحالی که محکم جیمینو گرفته بود گفت:نیستم
جیمین یه دستشو اروم گذاشت رو سرش
ته تعجب کرد
چشمهاش درشت شد و دوباره سرخ شدو خجالت کشید
جیمین هم احساس میکرد بازم قلبش تند تر میتپه و یواشکی لبخند میزد
تهیونگ همینطور بهش چسبیده بود
جیمین:میذاری دراز بکشم؟خوابم میاد
ته اروم ولش کرد
اروم و مظلوم گفت:ببخشید...
یکم از جیمین فاصله گرفتو دراز کشیدجیمین هم اروم دراز کشید
چند لحظه با گوشیش کار کردو بعد کنار گذاشتش و سریع چشمهاشو بست
ته داشت نگاهش میکرد...حتی وقتی میخوابید صاف بودو جدی
تهیونگ دستشو زیر سرش گذاشته بودو جیمینو تو خواب بررسی میکرد
به دونه دونه ی اعضای صورتش نگاه میکردو به لبش که رسید ناخوداگاه یاد وقتی افتاد که اشتباهی بوسیدش
لبخند بانمکی زدو دستشو جلوی دهنش گرفت
مدت زیادی از وقتی جیمین خوابیده بودو تهیونگ اروم دراز کشیده بود گذشته بود
تهیونگ هرکاری میکرد خوابش نمیبردو سعی میکرد اروم قلط بزنه که جیمینو بیدار نکنه
گوشیشو برداشت و وارد برنامه ی بازی شد که یهو صدای بازی بلند پخش شدو تهیونگ ترسیده سریع صداشو خفه کردو نگران به جیمین نگاه کرد
به نظر نمیومد بیدار شده باشه
خیالش راحت شد و یکم با گوشی بازی کردو بعد از مدتی که ازون هم خسته شد گوشیو کنار گذاشتو چشمهاشو اروم بست
تازه داشت چشمهاش سنگین میشد که صدای رعدو برق بلند شدو تهیونگ ترسیده چشمهاشو باز کرد
میخواست به جیمین نزدیک بشه اما میترسید باعث بشه بیدارش کنه...پتو رو تا بالای سرش رو خودش کشید و یواشکی کز کرده از زیر پتو به جیمین خیره بود
داشت به خودش دلداری میدادو میگفت:نترس جیمین شی هم اینجاست...چیزی برای نگرانی نیستدوباره صدایی که ته ازش متنفر بود توی اتاق پیچیدو ته تنها کاری که کرد این بود که بیشتر خودشو زیر پتو بکشه
جیمین چشمهاش بسته بود...اروم دستشو به سمت ته دراز کرد
ته تعجب کرد
جیمین دستشو دور گردن ته انداخت و ته رو به سمت خودش کشوندو باعث شد سر ته روی شونش بیفته
YOU ARE READING
dance with devil
Fanfictionاون مهربون بود... جذاب بود... انگاری توی چشمهاش هزارتا ستاره طلوع کرده بود و میتونست تمام شبهامو روشن کنه... حرفهاش شیرین بود و لبخنداش یه دنیای متفاوت... درست مثل تیکه ای از بهشت.... من انتخابی به جز عاشق شدن نداشتم....