همونطور که قول داده بودم پارت جدیدو زود اپ کردم
نوشابه پرید تو گلوش و شروع کرد به سرفه..
جیمین چند بار زد پشتش...
جیمین:هی حالت خوبه؟
تهیونگ خجالت زده به جیمین نگاه کردو گفت:ببخشید...من حواسم...
که با دیدن خنده ی جیمین حرفشو ادامه نداد...
جیمین دستشو جلوی دهنش گرفته بودو نمیتونست خندشو کنترل کنه...
جیمین بین خنده هاش گفت:خیلی...هههههه...خنگی...ههههههه......
تهیونگ لبشو گزید و خجالتزده خندید...
.....
غذاشونو که خوردن از سر میز پاشدن...
تهیونگ میخواست ظرفارو جمع کنه که جیمین گفت:دست نزن...فردا خدمتکارت میاد...
تهیونگ تعجب کرد...
جیمین داشت به سمت مبل میرفت که تهیونگ اروم پرسید:چ...چرا منو اینجا اوردین؟
جیمین گفت:خوشت نمیاد؟ و نشست روی مبل...
تهیونگ دوباره نشست رو صندلی و روشو به سمت جیمین برگردوند...دستشو رو پشتی صندلی تکیه داد:ن..نه منظورم اینه که چرا منو خریدین؟
جیمین یه لحظه مکث کرد...بعد اروم گفت:دلیل خاصی نداشته
تهیونگ:مگه ادم بی دلیل کاری میکنه؟
جیمین:اگه دلیلشو بهت بگم باور نمیکنی...پس نیازی نیست بهت بگم...
تهیونگ:نه میخوام بدونم...
جیمین جوابشو ندادو حرفو عوض کرد بلند گفت:راستی تهیونگ تو مدرسه هم رفتی؟
تهیونگ ازینکه جیمین جوابشو نداد ناراحت شد لبشو باد دادو اروم گفت:بله که رفتم...
جیمین:دبیرستان هم رفتی؟
تهیونگ:نه فقط تا دبستان مدرسه رفتم بقیشو یکی از دوستام بهمون یاد میداد...
جیمین چشماش درشت شد:چی؟
تهیونگ:درسته که اونقدر درس نخوندم اما همه ی اموزشامو یاد گرفتم...همیشه من بهترین نمره رو میگرفتم...
جیمین که منظورشو فهمیده بود یه لحظه مکث کردو نتونست چیزی بگه...
تهیونگ:نگران نباشین من همه کار میتونم...
جیمین وسط حرفش پریدو گفت:زبان کشور دیگه ای رو بلدی؟
تهیونگ:امممم...فقط یکم ژاپنی...البته خیلی کم از انیمه ها یادگرفتم واسه این که من عاشق انیمه هام...

ŞİMDİ OKUDUĞUN
dance with devil
Hayran Kurguاون مهربون بود... جذاب بود... انگاری توی چشمهاش هزارتا ستاره طلوع کرده بود و میتونست تمام شبهامو روشن کنه... حرفهاش شیرین بود و لبخنداش یه دنیای متفاوت... درست مثل تیکه ای از بهشت.... من انتخابی به جز عاشق شدن نداشتم....