dance with devil pt10

1.1K 186 249
                                    

ببخشید این قسمت یکم دیر شد بفرمایید ادامه

جیمین عروسکو از دستگاه برداشتو بردش دادش دست ته...

ته با تعجب نگاه کردو گفت:برای من؟

جیمین:هوم...نمیخوایش؟

ته با خوشحالی خندید عروسکو محکم بغل گرفتو بلند گفت:معلومه که میخوام...ممنون...

جیمین جدی گفت:خب دیگه بریم...

برگشتو باخوشحالی ریز خندید..

هرسه از شهربازی خارج شدن و رفتن سوار ماشین شدن...

تهیونگ هنوز با خوشحالی به عروسکش خیره بود...

جیمین از تو ایینه ذوق تهیونگو میدیدو خودشم یواشکی لبخند میزد...

کوک:بریم بستنی بخوریم؟

جیمین:خسته نشدی؟دیگه باید بریم خونه...

کوک:مگه ادم از تفریحم خسته میشه؟برگشت به تهیونگ نگاهی انداختو گفت:بستنی میخوری؟

تهیونگ سرشو تند تند تکون داد...

کوک:بیا تهیونگم میخواد...برو بستنی بخر...

جیمین:چه طعمی؟

کوک:اوناها از همون بستنیا که دست همه هست...برو از همونا بخر دیگه زودباش...

جیمین از ماشین پیاده شدو رفت تو صف بستنی...

کوک برگشت به ته نگاه کرد و خندید...

ته:امروز خیلی بهم خوش گذشت...

کوک:به منم...اگه تو نبودی اصلا بهم خوش نمیگذشت..

تهیونگ خندید...

کوک:این گلارو دوست داری؟

تهیونگ به جعبه ی گل کوک نگاهی انداخت...اروم سرشو تکون دادو گفت:اره خیلی قشنگن...

کوک:اگه دوستشون داری میتونی برشون داری...

تهیونگ تند تند سرشو به اطراف تکون دادو گفت:نه...نمیخواد..این هدیه مال خودته...

کوک:اره دفعه ی بعد یه هدیه ی قشنگ برات میخرم...

تهیونگ:اما برای چی؟

کوک:چون امروز باعث شدی خیلی بهم خوش بگذره...فراموشش نمیکنم..

تهیونگ خواست چیزی بگه که جیمین اومد تو ماشین...

دوتا بستنی داد دست کوک...

کوک درحالی که داشت یکی از بستنیارو به تهیونگ میداد گفت:چرا برا خودت نخریدی؟

جیمین:فکر کنم خیلی وقت پیش بود چهار پنج سالم بود که تو کوچه راه میرفتمو بستنی لیس میزدم...الان دیگه خیلی بزرگ شدم...

کوک درجواب جیمین فقط با خونسردی و خنده به جیمین خیره شد..زبونشو بیرون اوردو بستنیشو لیس زد...

dance with devilWhere stories live. Discover now