Part 1🥀

45.6K 3.6K 928
                                    

خسته بود .بدنش بخاطر رقص های سخت وتمرین های باشگاهش درد می کرد از و آخرین باری که یه خواب خوب داشته بود یه قرن می گذشت .

با کلافگی نگاهشو روی دوستاش که سرخوشانه می خندیدند گذروند ولیوان مشروبشو پایین گذاشت.
خمیازه ای کشید ونگاهی به ساعت مچیش انداخت:

- بچه ها خیلی دیر شده من فردا صبح باید برم باشگاه دیگه می رم.

صدای دوستاش یکجا بلند شد .جیمین با اعتراض گفت:

- عه ته ته کجا میری هنوز سر شبه که!

تهیونگ درحالی که کت مشکیشو تنش می کرد خم شد وآخرین لیوان مشروبشم برداشت و سر کشید:

- ببخشید هیونگ کار دارم ...بعدا می بینمتون!

بعد ازخداحافظی ودست تکون دادن برای دوستاش از بار خارج شد. هوا ابری بود و سوز سردی می اومد که باعث شد توی مسیر بین بار و ماشینش رو دستاشو محکم توی جیب های کت مشکی بلندش فرو کنه.

چرا هوای نیویورک توی پاییز اینقدر سرد بود آخه؟ نمی تونست برای رسیدن به ماشین و بخاری گرمش صبر کنه که باظاهر شدن قامت مردی جلوی راهش اخمی کرد و سرشو بلند کرد:

- ببخشید. 

با این که اون جلوشو گرفته بود هم به انگلیسی عذرخواهی کرد و خواست ازکنارش بگذره که مرد دیگه ای جلوش ویکی دیگه از بغلش اومدند .هر سه مرد های کره ای کت وشلوار مرتب طوسی به تن داشت  و موهاشون رو عین سرباز ها کوتاه کرده بودند.

یکی ازمرد ها که قد بلند تر و چهره نسبتا خوبی داشت باجدیت به کره ای گفت:

- شب بخیر آقای ،کیم باید ازتون بخوام که همراهم بیاین.

تهیونگ شوکه ازاین که مرد غریبه اسمشو می دونست قدمی به عقب برداشت و این دفعه به کره ای جواب داد:

- چی؟! تو کی هستی؟

- اسم من جیهونه و باید همراهم بیاین.

تهیونگ گیج نگاهشو بین مرد ها رد وبدل کرد با وخودش فکر کرد که برای هیتر و استاکر بودن زیادی شیکپوش وآروم بودند.
نگاهشو خیلی سریع به مسیر طی کرده اش دوخت با ودیدن مسیر خالی وکافه ای که خیلی عقب تربود دندوناشو روی هم کشید:

- هیچ بایدی وجود نداره !من شما رو نمی شناسم کجا باهاتون بیام؟!

وخواست کنارش بزنه که یکی ازبادیگارد ها محکم دستشو چنگ زد و نگهش داشت .تهیونگ از درد چهره شو جمع کرد وخواست داد بزنه که جیهون محکم مرد رو هل داد و غرید:

- مگه نشنیدی رئیس چی گفت؟ می خوای جنازه تو بندازه؟

بعد دوباره به سمت تهیونگ نگاه کرد:

- لطفا آقای کیم، نمی خوام از زور استفاده کنم .

وهمون موقع صدای باز شدن در ون توسط یکی دیگه ازمرد ها اومد .
برای تهیونگ طول نکشید یه تاحساب سر انگشتی ساده انجام بده ،راننده، کسی که درو باز کرده بود وسه نفری که دورشو گرفته بودند ...

𝐓𝐡𝐞 𝐁𝐫𝐨𝐤𝐞𝐫 | KOOKVWhere stories live. Discover now