::::::::
وقتی دکتر رسید دستیارش رو همراه خودش آورده بود و درحالی که اون به بخیه زدن دست جونگ کوک رسیدگی می کرد، دکتر وارد اتاق شد تا تهیونگ رو معاینه کنه و در رو پشت سرش بست.جونگ کوک که توی سالن طبقه دوم روی کاناپه ای نشسته بود و بخاطر بی حسی توی دستش چیزی حس نمی کرد به در اتاق خیره شده بود. داشت چیکار می کرد؟ سه ساعته اون توئه...
دست آزادشو مشت کرد و قصد داشت بلند شه و به داخل اتاق هجوم ببره که دکتر از اتاق خارج شد و دستکش های خونیش رو توی سطل زباله توی سالن انداخت.
جونگ کوک سر جاش تکون خورد و با اخم به دکتر نگاه کرد:- حالش چطوره؟
دکتر نفس عمیقی کشید و با انگشت عینکشو بالا داد:
- تعریفی نیست. بخاطر پارگی دیواره مقعد برای چند ساعت خونریزی داشتن و اگر یه کم شدید تر بود مجبور می شدم بخیه بزنم. بخاطر نداشتن هیچ آمادگی مقعدی و هیچ گونه تحریک جنسی قبل از آمیزش، دل درد شدید داشتن که برای اون و تبشون بهشون سرم و مسکن زدم. التهاب روی پاهاشون...
جونگ کوک اخم غلیظی کرد:
- پاهاش؟
اصلا یادش نمی اومد. چرا باید پاهاش ملتهب باشن که؟ دکتر مکثی کرد و آروم ادامه داد:
- بله، به نظر جای ضربات وسیله سفتی مثل ترکه یا کمربند چرم بودند... برای اون هم براشون چند تا پماد به همراه بقیه داروهاشون نوشتم ولی با مراقبت درست احتمال عفونت خیلی کمه. برای یک هفته استراحت کامل تجویز می کنم و هر روز باید سرم شست و شو و پماد های مخصوصش رو استفاده کنه. وان آب گرم می تونه خیلی کمک کنه و این که...
با جدیت ادامه داد:
- تا حداقل یک ماه هیچ گونه آمیزش جنسی رو توصیه نمی کنم. جراحاتشون حاده و اگر درست بهشون رسیدگی نشه ممکنه نیاز به جراحی داشته باشن. این یک هفته رو هم بیشتر مایعات مصرف کنن و غذاهای خیلی سبک و گیاهی بخورن. گوشت اصلا.
دستیار چرخوندن باند دور دست جونگ کوک رو تموم کرد و جونگ کوک درحالی که دستشو پایین می آورد فقط کوتاه سر تکون داد. باورش نمی شد... علاوه بر این که بهش تجاوز کرده بود، کتکشم زده بود؟ کم کم داشت به این فکر می افتاد که این چاقو خوردن حقش بوده باشه! حداقل الان برابر بودند.
دکتر درحالی که وسایلشون جمع می کرد گفت:- برای جراحت خودتون هم باید روزانه باندپیچی رو عوض کنین. از برخورد مستقیم آب دور نگهش دارین و دارویی که براتون می نویسم رو مداوم استفاده کنید تا عفونت نکنه. نسخه هایی که نوشتم رو به بادیگاردتون تحویل می دم.
از اونجایی که برای چندین و چند سال پزشک شخصی خانواده جئون بود روتین رو می دونست. جونگ کوک بلند شد و لب زد:

YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐁𝐫𝐨𝐤𝐞𝐫 | KOOKV
Fanfiction[Completed] "خیره به چشمای تخس تهیونگ که با اون خط چشم گربه ای انگار داشتند براش چاقوکشی می کردند عصبی لب زد: - این ازدواج اندازه مدارک مالکیتی که ازت دارم واقعیه کوچولو... اینچ به اینچت مال منه! سرشو نزدیک تر برد و درحالی که لب هاش موقع حرف زدن تق...