و با چهره آروم و خونسردی دوباره سر جاش نشست. تهیونگ با لبخند احمقانه ای نگاهش می کرد... اوه پس که اینطور.
کِی وقت کرده بود دیوانه وار عاشقش بشه؟ بعد از این که عین یه وسیله خراب پرتش کرد بیرون؟تهیونگ به خوبی متوجه بود. اون فقط نمی خواست کسی که با سی میلیون دلار خریده بود رو ببازه... خانم قاضی برای لحظه ای با بغل دستیش صحبت کرد و بعد چکشش رو به میز کوبید:
- حکم دادگاه مبنی بر قبول نشدن درخواست طلاق تا اطلاع ثانوی است. دو طرف پرونده موظف هستن تا به مدت یک ماه، هفته ای حداقل دو بار ملاقات کنند. دادگاه دوم بعد از تمام شدن یک ماه برگزار می شه و نتیجه نهایی پرونده طلاق رو اعلام می کنیم. ختم جلسه.
همه با بلند شدن قاضی بلند شدن و تهیونگ با خنده ناباوری رو به وکیلشون پرسید:
- جداً مجبورم باهاش برم سر قرار؟ این خیلی مسخره است!
وکیل با تاسف سر تکون داد:
- حکم دادگاهه، چاره ای نیست. ولی از طرفی هم عالیه، چون اگه بعد از یک ماه هنوزم روی درخواست طلاق پافشاری داشته باشین قطعا می بریم، هیچ راه دیگه ای نیست. اینم صرفاً بونس پوینتی بود که قاضی بخاطر ادعاهای عاشقی و البته همه چیز تموم بودن آقای جئون بهش داد.
تهیون با حرص نفسشو بیرون داد و درحالی که پشت سر تهیونگ از دادگاه خارج می شد گفت:
- عیب نداره یه ماه توی یه چشم به هم زدن می گذره. اگه دادگاه دوم این قضیه تموم می شه پس تهیونگ توهم می ری سر این قرار ها که هیچ بهونه ای براشون نمونه.
تهیونگ با کنجکاوی لباشو جمع کرد و به برادرش خیره شد:
- من متوجه نمی شم هیونگ، تو چرا اینقدر دلت می خواد من ازش جدا شم؟ بابا مامان گفتن تو هیچ وقت ندیدیش...
- لازم نیست یکیو ببینی تا بشناسیش. شهرتش قبل خودش میاد و شهرت خیلی خوبی هم نیست... متاسفانه قبل ازدواجت به اینا فکر نکردم وگرنه خانواده ما کارشون با این ارازل اوباش چیه؟
بعد چهره اش رو با تنفر و نارضایتی رو جمع کرد. تهیونگ نیشخندی زد، واو ارازل اوباش؟ آتیش برادرش از خودشم تند تر بود.
سمت دیگه، جونگ کوک که همراه جیمین و وکیلش خارج شده بود و همون حرف های وکیل رو از وکیل خودش شنیده بود با اخم غرید:- مزخرف نگو! اگه لازم شده قاضی رو بخر، کل عوامل رو بخر... من این دادگاه کوفتی رو نمی بازم، شنیدی؟
جیمین آروم بازوشو فشرد:
- هی، اینقدر تند نرو. هنوز یه ماه وقت داری... شاید خود تهیونگ درخواست طلاقشو پس گرفت.
جونگ کوک پوزخندی به این خوشبینی جیمین زد. چشمش آب نمی خورد همچین اتفاقی بیفته و می دونست باید دیر یا زود به فکر راه حل دیگه ای باشه، حتی اگه مجبور شه دوباره مثل اولین بار از یه قرض استفاده کنه تا تهیونگ رو کنار خودش نگه داره.
از ساختمون که خارج شدند و سمت ماشین ها رفتند، تهیونگ به سمت جونگ کوک اومد و جلوش ایستاد:

YOU ARE READING
𝐓𝐡𝐞 𝐁𝐫𝐨𝐤𝐞𝐫 | KOOKV
Fanfiction[Completed] "خیره به چشمای تخس تهیونگ که با اون خط چشم گربه ای انگار داشتند براش چاقوکشی می کردند عصبی لب زد: - این ازدواج اندازه مدارک مالکیتی که ازت دارم واقعیه کوچولو... اینچ به اینچت مال منه! سرشو نزدیک تر برد و درحالی که لب هاش موقع حرف زدن تق...