Part 22

20.2K 2.5K 621
                                    

چون هی، نامجون و حتی یونگی هم با دیدن بلا لبخند زدند و بهش سلام کردن. تهیونگ با دهانی نیمه باز به دستای شوهرش که دور کمر اون زن پیچیده شده بودند نگاهش می کرد... وات د فاک؟ پس اون حق نداشت حتی با دوستش در گوشی حرف بزنه ولی جونگ کوک می تونست بقیه رو بغل کنه؟ عمرا اگه می ذاشت.

لبخند عمیقی زد و نسبتا بلند به ایتالیایی، زبونی که توی اون لحظه از بلند بودنش خیلی خرسند بود، گفت:

- سلام!

بلا با شنیدن صدای بلند تهیونگ گردن جونگ کوک رو رها کرد و موهای فر طلاییشو به عقب هل داد و لبخندی رو به تهیونگ زد و به انگلیسی گفت:

- اوه... آدمای جدید باهاتون می بینم جونگ کوک.

دهان جونگ کوک حرکت کرد تا جوابی بده ولی تهیونگ از اون فرز تر بود چون درحالی که بلند می شد و دست دراز شده دختر جوون رو می فشرد با لبخند گفت:

- بله این اتفاقیه که وقتی دو نفر باهم ازدواج می کنن میفته، عضو های جدید برای یک خانواده! من کیم تهیونگم.

جونگ کوک نیم نگاهی به تهیونگ که با لبخندای جذاب همیشگیش که توی دعواهاشون تحویل اون می داد انداخت و رو به بلا گفت:

- آره همسرم هست... و دوستش.

جیمین چنگالشو به یکی از تیکه های مرغ فرو کرد و زیرلب غر زد:

- مهمم نیست اسم من چیه.

یونگی تنها کسی بود که لبای برچیده جیمین و غر غرشو دید و از کیوت بودنش لبخند ناخواسته ای روی لبش نشست.
بلا دست تهیونگ رو فشرد و بعد قدمی عقب رفت و دستشو دور بازوی جونگ کوک پیچید:

- اوه ازدواج کردی؟ خیلی خوشحال شدم!

تهیونگ درحالی که صندلیشو عقب می کشید زیرلب با لبخند گفت:

- واضحه.

از قصد اون قدری بلند گفت که مطمئن بشه همه می شنون ولی یه جوری نشون داد انگار زیرلبی بوده. بلا سرخ شد ولی خودشو نباخت و با لبخندی که اونم پا به پای تهیونگ نگه می داشت گفت:

- یادم باشه برای هدیه ازدواجت از دسری که دوست داری برات بفرستم! همه موافقن؟

یونگی دستشو توی هوا تکون داد و نامجون بلند "البته" ای گفت و چون هی نرم خندید. انگار اون دختره صاحب رستوران بود و چندسالی بود که می شناختنش.

بلا درجا بعد از تبریک دوباره اش به سمت آشپزخونه رفت و جونگ کوک سر جاش نشست. بدون در نظر گرفتن بیول، خم شد و رو به تهیونگ پوزخندی زد:

- حالا کی شخصیت"مال من، مال من" داره؟

تهیونگ لیوان شراب قرمزش رو نرم توی دستش چرخوند و درحالی که توی اون بافت نسکافه ای و کلاه کج فرانسویش جذاب تر از همیشه دیده می شد نرم گفت:

𝐓𝐡𝐞 𝐁𝐫𝐨𝐤𝐞𝐫 | KOOKVWhere stories live. Discover now