*Suga :
بیدار شدنِ دیکم رو زیر آب حس میکردم.
بدون چشم گرفتن از جیمین ، که اونطور روی لبه نشسته بود و به رون هاش یا موهاش چنگ میزد و دیکش رو توی دستش بالا و پایین میکرد ، به مالیدن دیکم زیر آب ادامه میدادم...
نورِ کم و طلایی رنگِ شمع ها روی بدن سفیدش میوفتاد و صحنه ی مقابلم رو ناب تر و خاص تر از همیشه میکرد.
پاهاش رو تا جایی که باکسرش زیر زانوهاش اجازه میداد ، از هم باز کرد و بلندتر از قبل ناله کرد:
"عااح... میخوام برات بیام شوگا!"نفس عمیقی کشیدم و دستور دادم:
"دراز شو... میخوام روی شکمت بیای!"بلافاصله ، بدون اینکه جاش رو عوض کنه یا پاهاش رو از آب بیرون بکشه ، به پشت دراز شد و به مالیدن دیکش ادامه داد:
"عاح...ش-شوگا ددی...عا-عاااااح!"در لحظه پاهای خوش فرمش توی آب لرزید و کام سفیدش روی عضله های شکمش پاشید! جیمین تا وقتی کاملاً کام نشد ، به مالیدن خودش ادامه داد و با چشم های بسته ، با دست دیگه ش بدنش رو نوازش کرد و با نفس نفس زدن ، زیر لب نالید...
به دیکِ خودم لعنت فرستادم که چطور تا الان با دیدن این صحنه ی ناب و محشر ، هزار بار شق نشده و توی آب کام نریخته؟!؟!؟!
برای چندمین بار نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
"کامِت رو از روی بدنت جمع کن... همه ش رو!"جیمین دیکِ ارضاء شده ش رو رها کرد و مایع غلیظ و سفید رنگ روی بدنش رو به دقت روی انگشت هاش جمع کرد...
اون میدونست کِی مطیع باشه و کِی سرکشی کنه.
و من دیوونه ی این خصلتش بودم!وقتی دیگه کامی روی بدنش نموند ، ادامه دادم:
"بچرخ... سوراخ تنگت رو به ددی نشون بده."نیشخندی زد و پاهاش رو به آرومی از آب بیرون کشید. روی لبه ی جکوزی ، روی زانوهاش نشست و همینطور که حواسش بود کامِ توی دستش رو روی زمین نریزه ، چرخید و با تکیه دادن آرنج هاش به زمین ، خم شد و باسنش رو بالا گرفت...
سوراخ صورتیش رو جلوی چشم هام به نمایش گذاشت و با شیطونی زمزمه کرد:
"اینجوری شوگا-ددی؟"کمی بهش نزدیک تر شدم...
نمیتونستم با دستی که تتو داشت کار کنم. پس لحظه ای دیکم رو رها کردم ، کمی آب از جکوزی برداشتم و روی لَپ های گرد و نرمِ باسنش ریختم:
"دقیقا همینجوری کیتِن."به یک لپ باسنش چنگ زدم و بوسه ی محکمی روی لپِ دیگه ش گذاشتم! و اون با این کارم ریز خندید و شونه هاش رو جمع کرد...
الان که فکر میکردم ، دفعه ی قبل هم این کار رو کرده بودم...انگار بوسیدنِ گوشتِ خوش فرم و نرمِ باسنش داشت عادتم میشد...
و من هیچ اعتراضی نداشتم!
همونطور که اون اعتراضی نداشت!
YOU ARE READING
it's all 'bout SEX :::...
Fanfictionهمه چیز درباره ی سکسه! ::::.... ما ، دو تا بیمارِ جنسی ایم. چی میتونه از سکسِ ما جذاب تر باشه؟ :) ~~~ ~~ موقع سکس اکثراً باتم زیرِ بدنِ تاپ قرار میگیره... ولی فقط کمی تفکر و واقع بینی لازمه تا هر دوی اونها به این اعتراف کنند که در واقع ، این شخصِ با...