*Suga :
مزه ی کوفتیِ آبلیمو ها و سوپِ خماری ای که آجوما به هزار روش و کتک توی حلقِ من و نامجون ریخته بود هنوز توی دهانم بود!
البته که ما هیچکدوم واقعا همچین چیزی رو نخواستیم... ولی آجوما وقتی فهمید که ما تصمیم داریم هم زمان با طلوع خورشید درحالی که هنوز مست و گیجیم سوار موتور بشیم و به ویلا برگردیم، وظیفه ی خودش دید که با سرحال کردنمون به وسیله ی خوردنی های عجیب و غریبش، مستیِ ما دو نفر رو بپرونه تا جلوی هر تصادف کردنِ ممکن رو بگیره.
خب باید بگم نامجون تا حدودی توی تحمل اینجور خوردنی های مزخرف بهتر از منه... شاید همین دلیلِ اینه که حالا هر دو روی موتور نشستیم و درحالی که توی هوای گرگ و میشِ طلوع، درحالی که خورشید درست جلوی چشم هامون آروم آروم از پشتِ ساختمون ها در میاد و بالاتر میره، به سمتِ ویلا میریم، اون تقریبا سرحال به نظر میرسه ولی من هنوز دارم آبِ دهانم رو روی آسفالت های لعنتی تف میکنم!
اون با شنیدنِ غر زدن های زیرِ لبِ من، بدون اینکه نگاهش رو از جاده ی روبهروش بگیره، لب های زخمیش رو از هم باز کرد و با بی رحمی قهقهه زد:
"لعنت بهت یونگی! شبیه به گربه های خِپِل و بداخلاق شدی که بعد از لیس زدنِ بدنشون، مدام موهای توی دهنشون رو تف میکنند!"
هرچند شوخیِ اون باعث نشد که گرهِ محکم و پر رنگِ بین ابروهام از بین بره:
"خفه شو مرد! نمیفهمم معده م چطور هنوز اون کصشعر ها رو بالا نیورده! بوی کوفتیِ اون گیاهِ گنده ی عجیب و غریب هنوز توی دهنمه!""اونقدرها هم بد نیست که لازم باشه اینطور درباره ش واکنش نشون بدی!"
"بد نیست؟! حس میکنم یک مُشت گِلِ باتلاق تو دهنمه! ممکنه هر لحظه عوق بزنم! اصلا چرا خواست مستیِ من رو بپرونه؟! مگه من میخواستم رانندگی کنم؟!"
"درسته که من موتور رو میرونم. ولی تو هم پشتِ من نشستی! میدونی که کافیه بخوای توی مستی یکم مسخره بازی در بیاری تا سرِ هر دو تامون رو به باد بدی! آجوما با خوروندنِ اون ترکیباتِ مادربزرگیِ عجیب غریبش، کارِ درستی کرد..."
"فاک مرد... اون چرت و پرت ها مجبورند اینقدر بد مزه باشند؟! دهنم بوی شاشِ سگ میده!"
"تحمل کن. موقته. تا وقتی برسیم ویلا، بوش میپره. هرچند شک نکن این بو بهتر از بوی اون همه الکل و سیگاریه که خوردیم و کشیدیم!"
"البته که نیست! من فکر میکنم جیمین خوشِش میاد وقتی من بوی سیگار میدم!"
"چرت نگو مرد... هیچکس دوست نداره با کسی که بوی سیگار میده معاشرت کنه."
لب هام برای جوابِ سر بالای دیگه ای از همدیگه فاصله گرفته بودند که صدای زنگ موبایلم بحثِ عجیب و احمقانه ی بینمون رو خاتمه داد...
YOU ARE READING
it's all 'bout SEX :::...
Fanfictionهمه چیز درباره ی سکسه! ::::.... ما ، دو تا بیمارِ جنسی ایم. چی میتونه از سکسِ ما جذاب تر باشه؟ :) ~~~ ~~ موقع سکس اکثراً باتم زیرِ بدنِ تاپ قرار میگیره... ولی فقط کمی تفکر و واقع بینی لازمه تا هر دوی اونها به این اعتراف کنند که در واقع ، این شخصِ با...