~ Did I pass the test? (+18)

15K 2K 405
                                    

*JM :

لب هاش برای چندمین بار روی گردنم نشست و جاهای سفید مونده از پوستم رو نشونه گرفت.

میخواستم لذتم رو باهاش شریک بشم ، پس کمی باسنم رو به لگنش مالیدم و باعث شدم دیکش ، که هنوز سفت و سخت درونم قرار داشت ، کمی به دیواره هام فشار بیاره...

صدای غرش نامفهومی از گلوش خارج شد...کارم رو دوست داشت! انگشت هاش زیر آب ، به آرومی با دیکم بازی میکردند و باهاش ور میرفتند...

لبم برای چندمین بار بین دندون هام گیر افتاده بود و ناله های ریز و بی جون از بین لب هام فرار میکرد:
"هاه...عاح...ددی...اذیتم نکن..."

دستش روی دیکم حرکت کرد ، بیشتر به وسط پاهام خزید و توی یک حرکتِ یک دفعه ای ، هر دو بالزم رو توی دستش گرفت و شروع کرد به مالیدن!

دست از حرکت دادن باسنم برداشتم ، چشم هام رو از روی لذت بستم و به بازوش چنگ زدم:
"عاح...! لعنت بهت...! جایی از بدنم مونده که لمسش نکرده باشی؟!"

خنده ی خبیثانه و تو گلویی کنار گوشم کرد ، گاز کوچیکی از لاله گوشم گرفت و زمزمه کرد:
"ولی تو دوست داری ددی لمست کنه...مگه نه؟"

با تموم شدن جمله ش ، دستش رو عقب برد و من رو از اون لذت محروم کرد...اخم کردم و نالیدم:
"آ-...آره...دوست دارم...لمسم کن ددی!"

و بعد از پوزخندِ پیروزیش ، دوباره مشغول شد... لبخند کوچیکی زدم:
"ف-...فکر کنم برات آماده م ، شوگا-ددی...!"

با شنیدن لقب جدیدش ، لبخند دندون نمایی زد و دست از لمس کردنِ من برداشت:
"بچرخ بیبی..."

بدنم رو کمی ازش فاصله دادم ، در حدی که کمی از دیکش ازم خارج شد و لرز کوچیکی به تنم افتاد! پاهام رو توی شکمم جمع کردم و بدون اینکه بگذارم وقتی تلف بشه یا دیکش کاملا ازم خارج بشه ، به طرفش چرخیدم.

حالا دست هام روی شونه هاش و پاهام دور شکمش حلقه شده بود و اون دیک لعنتیش... خب... هنوز همونطور بی حرکت درونم قرار داشت!

دست هاش زیر آب ، لپ های باسنم رو چنگ زدند:
"مطمئنی هنوز جون داری کیتن؟ اشکالی نداره اگه تو هم بخوای مثل بقیه فرار کنی!"

پوزخند عصبی ای به لحنِ به ظاهر دلسوزانه ش زدم و با باز کردن پلک هام ، مستقیم توی چشم هاش خیره شدم و متقابلاً طعنه زدم:
"چی شده ددی؟ خسته شدی؟ مثل یک پیرمرد؟"

گوشه ی لبش کش اومد ، چرخید و همینطور که اون پارچه ی مزاحم رو بالاخره کامل از تنم در می اورد ، بدن من رو به دیواره ی جکوزی تکیه داد:
"کیتِنِ حاضر جواب!"

بلافاصله همینطور که سر سینه ی صورتی رنگم رو بین دندون هاش میگرفت ، کمرش شروع کرد به حرکت کردن و دوباره دیک بزرگش درونم عقب و جلو رفت...

it's all 'bout SEX :::...Donde viven las historias. Descúbrelo ahora