~ the Lost Spoon... (+18)

10.1K 1.4K 495
                                    

*Tae :

قبل از اینکه بتونم واکنشی نشون بدم ، دستش رو از دستم بیرون کشید و با یک حرکتِ فرز و سریع ، روی پیشخوان نشست و چرخید و این سمتِ میز ، دقیقا کنار من ، روی زمین ایستاد!

بُهت زده از جام بلند شدم که اون سریع چهارپایه رو از زیرم برداشت و دستش رو روی کمرم گذاشت:
"چرا تعجب کردی؟ مگه نخواستی جبرانش کنم؟"

با اخمِ گیجی چند بار پلک زدم که شکمم رو به پیشخوان چسبوند و خودش دقیقا زیرِ میزِ طویلِ پیشخوان ، جایی که کاملا تاریک بود و مطلقا هیچکس متوجه حضورش نمیشد ، جلوی پاهام زانو زد و با کمربندم درگیر شد!

با فهمیدنِ قصدش ، هوا رو با هول درون شُش هام کشیدم و با کمی عقب رفتن ، به چشمهای شیطونش که توی تاریکی زیر میز برق میزدند ، چشم دوختم:
"ج-جونگکوک! داری چیکار میکنی؟"

بعد از کمربندم ، دکمه و زیپ شلوارم به سرعت بین دست های فرز و ماهرش باز شد و اون زمزمه کرد:
"بِپا کسی نیاد!"

قبل از اینکه بتونم جلوش رو بگیرم ، بدون اینکه شلوارم رو پایین بکشه ، از فضای نمایان شده از وسط زیپِ بازِ شلوار ، لب هاش رو محکم روی باکسر آبی رنگی که تنم بود کوبید!

بدنم از اون فشاری که بی هوا به دیکم وارد شده بود ، لرزید و شکمم دوباره به لبه ی میز چسبید...
حرکت لب های شیطونش روی دیکِ پوشیده شده م ادامه داشت و من فقط میتونستم به تمام آباء و اجدادِ جنی درود بفرستم که توی بهترین موقعیت غیبش زده بود!

دست هاش به رون هام چنگ زدند و دندون هاش رو حس کردم که از روی اون پارچه ی نازک و تنگ ، روی دیکم کشیده میشد!
و لعنت که اون حس چقدر دیوانه کننده بود...

لب هاش ، سر دیکم رو از روی پارچه پیدا کرد و سریع روی همون نقطه رو محکم مک زد!

لرز دوباره ای به کمرم افتاد و با دو دست به لبه های میزی که تقریبا تا وسط شکمم میرسید ، چنگ زدم!
اون لعنتی داشت واقعا بی پروا عمل میکرد...
و این هیجان زده م میکرد!

بعد از چند بار مکیدن ، دیکِ تقریبا سخت شده م رو از باکسر بیرون انداخت و بلافاصله اون رو چند بار با دستش پُمپ کرد...

فاک فاک فاک.

یعنی واقعا قرار بود اتفاق بیوفته!؟
اون هم اینجا؟!
چرا فکرِ یک سکس مخفیانه توی محل شلوغِ کارم ، اینقدر هیجان انگیز و لذت بخش به نظر میرسید!؟

شاید چون اون شخص ، جونگکوک بود.

با حس مالیده شدن چیزی به دیکم ، نفس عمیقی کشیدم...ولی اون ، زبون یا لب هاش نبود.

فاک... اون صورتش بود!

کنجکاویم بهم غلبه کرد و بلافاصله با کمی فاصله دادن شکمم از لبه ی میز پیشخوان ، به پایین نگاه کردم; جوری که چشم هاش رو بسته بود و با لب های سرخی که هم فاصله گرفته بود ، در حالی که دیکم رو با یک دست جلوی صورتش ثابت نگه داشته بود ، گونه ش رو بهش میمالید...

it's all 'bout SEX :::...Where stories live. Discover now