it's all 'bout SEX :::...

~ Brother Bond

*Writer :

هوا تقریبا رو به روشن شدن میرفت...
و حالا دیگه از دو مردِ قهر کرده ی لاتِ ترسناک و دو گنگسترِ مغرورِ خفن که نصفه شبی هوسِ مست کردن کرده بودند خبری نبود.

بلکه حالا اون دو، به دو تا آدمِ مست و غرغرو تبدیل شده بودند که چشم های خمار شده از خستگی و مستیشون رو به زور باز نگه داشته بودند و توی هر جمله شون، که کلماتش رو به آرومی و کِش دار و خسته بیان میکردند، حداقل یک فحش پیدا بود:

"توی مادر جنده صورتم رو کوبیدی تو آینه!"

"مادرم که جنده هست، صحیح... حداقل یه چیز جدید بگو که بهم بر بخوره."

"خب... توی حرومزاده صورتم رو کوبی-!"

"حرومزاده هستم... بعدی."

"تو... توی... فاک. دلم نمیاد به لیسا فحش بدم."

"تو گوه میخوری به خواهرِ من فحش بدی!"

"باید قبل از اینکه صورتم رو توی آینه بترکونی بهش فکر میکردی کصکش!"

"گفتم ببخشید دیگه... عه! گاییدی ما رو!"

"تو هم ریختِ من رو گاییدی مردیکه!"

"عوضش حالا دیگه میتونی کیری بودنِ قیافه ت رو بندازی گردنِ من..."

و بعد زیرِ لب نه چندان آروم ادامه داد:
"هرچند به قبلش هم قیافه ت کیری بود."

"چی کص-کص کردی؟ اگه خایه داری بلند بکص!"

اما شوگا هنوز لب باز نکرده بود که پس گردنیِ غیرمنتظره ولی آشنایی توی سرِ هر دوی اونها خورد و صدای مُسِنِ خانمِ لی بلند شد:

"شما دو تا هیچوقت آدم نمیشید؟! لباس هاتون شیک تر و گرون تر شده بود... ته دلم گفتم شاید رفتید آدم حسابی شدید برگشتید! ولی هنوز هم همون چلغوز های بی تربیتید!"

نامجون با مالیدن پشت گردنش، اخم کرد:
"آجوما! باز یونگی یه چیزی... ولی چطور میتونی به منِ خوش قد و بالا، بگی چلغوز؟"

و شوگا زودتر از آجوما، لب به جواب باز کرد:
"هوی حرومی! این دور و بر آینه نیست ولی هنوز میتونم سمتِ دیگه ی صورتت رو هم با آسفالت ها آشنایی بدم!"

"زانو بزن خفه بخورش بابا-... آخ!"

اما این پس گردنی های آجوما بود که دوباره هر دو مرد رو ساکت کرد:
"آیگو آیگو! حداقل جلوی من خجالت بکشید! من سنِ مادرتون رو دارم!"

ولی یونگی با فرو بردنِ آخرین جرعه ی سوجوش، سرش رو به نشانه ی مخالفت تکون داد:
"نه نه آجوما...مادرِ من خیلی جوون و خوشگل بود که من رو به دنیا آورد! تو خیلی پیری... آخ!"

این بار باز هم هر دوی اون دو نفر پس گردنی خوردند و نامجون کسی بود که اعتراض کرد:
"آجوما! اون بهت گفت پیری. چرا من رو میزنی؟"