"فردا"
*جیمین*
از ماشین مخصوصش پیاده میشه و وارد حیاط مدرسه میشه.
طبق معمول همه دخترا راجع به جذاب بودنش حرف میزدن و اونم توجهی نمیکرد.
تهیونگ رو میبینه و میره سمتش.
از وقتی که نقشه اش رو بهش گفته بود بیچاره انگاری افسردگی گرفته.
جیمین:سلام ته!..چیشده؟کسی آبنباتات رو گرفته؟
تهیونگ:هر هر هر نمکدون!انگار نمیدونی چخبره نه؟
جیمین میخنده و میگه:بابت تعریفت ممنون ولی بدون که داری زندگی منو نجات میدی!
تهیونگ کلافه نفسشو میده بیرون و دوباره لبخند میزنه و میگه:خیلی خب..
جیمین هم لبخند میزنه:ممنون ته..تو بهترین دوست و پسر عمو دنیایی!
تهیونگ بدون اینکه به جیمین نگاه کنه میگه:خودم میدونم لازم به گفتن نبود!
جیمین چشماش درشت میشه و میگه:خیلی پررویی!
تهیونگ هم میخنده و باعث میشه جیمین بپره روش و از سر و کولش بالا بره!
جیمین:برو به عمت بخند!
تهیونگ:هر چند عمه ندارم ولی عمه من عمه تو هم میشه!!
بعد جفتشون میزنن زیر خنده.
زنگ کلاسا میخوره و جیمین از کول تهیونگ میاد پایین.
با هم میرن داخل دانشگاه.
جیمین به همه طرف نگاه میکنه تا ردی از کیارا پیدا کنه.
خیلی فکرشو درگیر کرده بود.
تهیونگ:داری دنبال همونی میگردی که فکر میکنم؟
جیمین با تعجب به تهیونگ نگاه میکنه که تهیونگ هم لبش رو گاز میگیره و یکی از ابروهاش رو میندازه بالا!
جیمین میخنده و میگه:هوی بیشعور اونجوری نکن!
تهیونگ هم میخنده و میگه:چیه؟خیلی خوشگل میشم؟
جیمین:آره انقدر خوشگل میشی که آدم دوست داره از چند جا پاره ت کنه!
یهویی لبخند تهیونگ محو میشه و به پشت سر جیمین نگاه میکنه.
جیمین هم به پشت سرش نگاه میکنه و معاون رو میبینه!!
آب دهنش رو با ترس قورت میده و منتظره ببینه چه بلایی سرش میاد.
معاون با اخم میگه:مثل اینکه منم باید از چند جا ادبت کنم آقای پارک!
جیمین و تهیونگ به هم نگاه میکنن و دوباره به اون معاون سختگیر که از کاه کوه میساخت نگاه میکنن.*کیارا*
داشت میرفت سمت کلاسش که از بلندگو صداش میزنن:جئون کیارا لطفا بیاد به دفتر معاون..
کیارا:چیکار کردم خودم خبر ندارم؟
با همون چهره بیحالش که یجورایی هویت دانشگاهیش بود میره سمت دفتر معاون.
در رو باز میکنه که دوباره اون دو تا یعنی تهیونگ و جیمین رو میبینه.*جیمین*
در کمال تعجب کیارا رو دید!همونی که از وقتی پاشو تو مدرسه گذاشته بود دنبالش بود.ولی اون اینجا چیکار میکرد؟
کیارا با همون لحن بیحال و خشکش میگه:با من کاری داشتین؟
معاون:بله خانوم جئون!
پس فامیلیش جئون بود.
معاون:میخوام شمارو با این دو تا آشنا کنم هر چند انقدر که تو دانشگاه معروفن خودتون میشناسیدش!
کیارا:بله میشناسم..
معاون:میخوام شما رو مسئول این دو نفر کنم تا حواستون به کاراشون باشه.
تهیونگ و جیمین با تعجب به همدیگه و بعد به معاون و بعد به کیارا نگاه میکنن!
یه دختر قرار بود مراقبشون باشه؟
کیارا خیلی ریلکس گفت:دقیقا باید مراقب کدوم کاراشون باشم؟
معاون:خب باید حواستون باشه که توی مدرسه چیکار میکنن و از وضع نمره هاشونم با خبر باشین..مثل یه مبصر!
جیمین سرش رو انداخت پایین.یعنی این دختر باید همه جا باهاش میبود و مثل یه مامان باهاش رفتار میکرد؟
کیارا:ببخشید آقا ولی..چرا منو انتخاب کردین؟
و این سوالی بود که هم جیمین و هم تهیونگ تو سرشون بود!
معاون:سوال خوبیه..شاید بخاطر اینکه وضع شمارو تو مدرسه دیدم!
بعد پرونده رو میز رو باز میکنه و میگه:وضع درسیتون عالیه..با توجه به نمره هاتون در تعجبم که چرا دانش آموز ممتاز نشدین و هر سال هم انگاری بهتر میشه!..و اینکه تا حالا ندیدم خطایی ازتون سر بزنه و بیشتر اوقات سرتون تو کار خودتونه پس..فکر کنم برای قبول کردن مسئولیت این دو تا مناسب باشین!
جیمین و تهیونگ دهنشون از حرفایی که معاون راجع به کیارا میزد باز مونده بود!
این دختر انقدر خوب بود؟
کیارا سرش رو میندازه پایین و موهای بلندش رو میندازه پشت گوشش و دوباره سرش رو میگیره بالا و میگه:خیلی از تعریفتون ممنونم قربان..ولی من نمیتونم مسئولیت کسی رو قبول کنم..
معاون:ولی برای چی؟اینجوری از تنهایی هم در میای!تا حالا ندیدم با کسی حرف بزنی!
کیارا:قربان ممنون از لطفتون ولی بهتون گفتم که من..
معاون نذاشت حرفش رو تموم کنه و با یه لحن خیلی جدی که اصلا به دو ثانیه پیشش نمیخورد گفت:اگه بگم این یه دستوره چی؟
هر سه تاشون چشماشون درشت شد!
جیمین به کیارا نگاه میکنه که انگاری داشت عصبانیتش رو کنترل میکرد.
جیمین:ببخشید قربان..ولی اگه نمیخواد برای چی..
معاون نذاشت حرفش رو بزنه که گفت:سکوت!
جیمین هم دیگه چیزی نگفت.
معاون رو به کیارا میگه:خب خانوم جئون!..قبوله؟
YOU ARE READING
LOSING GAME
Fanfictionهمه چی از یه ترس بیجا شروع شد...اما از این ترس مسخره ممنونم که مارو به هم رسوند...اگه بازم به عقب برمیگشتم این ترس رو بیخیال نمیشدم و بازم تورو انتخاب میکردم...