LOSING GAME 5

378 41 3
                                    

*جونگ کوک*
توی اتاق کارش بود و داشت با کامپیوتر سعی میکرد ردی از کیارا پیدا کنه.
شوگا هم روی مبل توی اتاق نشسته بود و با لپتابش داشت سیستم های دوربین های خیابون هارو هک میکرد.
جونگ کوک سرش رو از کامپیوتر آورد بیرون و گفت:چیزی پیدا کردی؟
شوگا چیزی نگفت.
جونگ کوک:هی شوگا!..میگم چیزی پیدا کردی؟
همون لحظه شوگا گفت:پیداش کردم!
جونگ کوک با این حرف سریع از پشت میزش بیرون اومد و رفت کنار شوگا نشست:کو؟چی پیدا کردی؟
شوگا با انگشت اشاره ش به کیارا و مرد سیاه پوش اشاره کرد و گفت:اینجان..
جونگ کوک با لبخند میگه:خب دارن کجا میرن؟
راه دوربین هارو دنبال کردن و کیارا و مرد رو توی همون کوچه بن بستی که شوگا گوشیش رو پیدا کرده بود میبینن.
شوگا:من اینجا گوشیش رو پیدا کردم..
با دقت داشتن به فیلم نگاه میکردن که دیدن کیارا تا میخواست فرار کنه یکی از پشت یه دستمال گذاشت رو صورتش و بیهوشش کرد!
شوگا و جونگ با دیدن اون صحنه چند تا نفس عمیق کشیدن و ادامه فیلم رو دیدن.
از کادر دوربین خارج شدن که شوگا سریع یه دوربین دیگه رو باز کرد و اون دو تا مرد رو دیدن که یکیشون کیارا رو بغل کرده بود و برد گذاشتش توی صندلی عقب یه ماشین سیاه رنگ و بعد جفتشون نشستن و حرکت کردن.
جونگ کوک:پلاکش رو پوشوندن..حالا چیکار کنیم؟
شوگا:میتونم تا یه جایی تعقیبشون کنم.
بعد راه ماشین رو با دوربینا تماشا میکردن که جلوی یه خونه خرابه پارک کردن و کیارا رو بردن داخلش.
جونگ کوک:همینه!
بعد بلند میشه و کتش رو برمیداره و میگه:زود آدرسش رو پیدا کن تا بریم.
شوگا هم بدون هیچ حرف آدرس رو پیدا میکنه و روی یه کاغذ مینویسه و ژاکتش رو برمیداره و با هم از اتاق میرن بیرون و میرن سمت حیاط عمارت و سوار موتور شوگا که کنار موتور کیارا بود میشن.
جونگ کوک به موتور نگاه میکنه و میگه:پیدات میکنم..
بعد سوار میشن و میرن سمت آدرس اون خونه خرابه.

*جیمین*
بعد از نیم ساعت میره و پشت دری که کیارا داخلش بود وایمیسته.نفس عمیق میکشه و در میزنه و بعد درو باز میکنه ولی کیارا رو تخت نبود!
به دور و بر نگاه میکنه ولی اثری ازش نبود!
به پنجره نگاه میکنه و متوجه باز بودنش میشه.
جیمین:لعنتی...
میره سمت پنجره و پایین رو نگاه میکنه.
امکان نداشت کسی از این ارتفاع زنده بمونه!پس کجاست؟
با حس ضربه ای توی کمرش هیسی میکشه و چشماش رو روی هم فشار میده.
روی زمین میوفته و به دیوار تکیه میده.
چشماش رو باز میکنه و کیارا رو میبینه که هنوزم بدون لباسه و روی بدن و صورتش زخمه و با باتوم توی دستش داره به جیمین نگاه میکنه.
جیمین پوزخند میزنه و میگه:خیلی زرنگی!
کیارا خواست دوباره بزنه که تهیونگ وارد اتاق میشه و باتوم رو از دستش میکشه و میگه:عا عا عا!!
کیارا به تهیونگ نگاه میکنه و میگه:تو هم؟؟!
تهیونگ:بهت که گفتم ما همه کارامون رو با هم انجام میدیم!
تهیونگ میاد سمت جیمین و بلندش میکنه و میشونش روی تخت:خوبی؟
جیمین میخنده و میگه:از این بهتر نمیشم!
کیارا هنوزم جلوش وایستاده بود و با بدنش داشت جیمین رو روانی میکرد!
کیارا با فهمیدن اینکه نگاهش روی بدنشه با دو تا دستاش جلوی بدنش رو میگیره و میگه:نگاه نکن عوضی!..
با خنده میگه:هر چی شما بگی!
تهیونگ به کیارا و بعد به جیمین نگاه میکنه و میگه:پس لباسش کو؟
جیمین با سرش به لباس اشاره کرد و گفت:اوناهاش!
تهیونگ دوباره به کیارا نگاه میکنه و میگه:جیمین زدی داغونش کردی!
تهیونگ رفت سمت کیارا و گفت:بذار کمکت کنم..
ولی کیارا از تهیونگ دور میشه و نمیذاره بهش دست بزنه.
تهیونگ همونجا سرجاش وایمیسته و چیزی نمیگه.
جیمین پوزخند میزنه و میگه:میبینی ته؟بعد انتظار داشتی بذاره من حرفم رو بزنم؟
کیارا به جیمین نگاه میکنه و میگه:منظورت چیه؟
جیمین:به درخواستم فکر کردی؟
کیارا:تو که به من نگفتی چی میخوای؟!..فقط شروع کردی به اذیت کردنم..
جیمین یه لحظه حس عذاب وجدان بهش دست میده و به بدن کیارا که پر شده بود از زخم نگاه میکنه و به صورت خوشگلش که یه زخم بزرگ روش ایجاد شده.
جیمین سرش رو میندازه پایین و بدون وقفه حرفش رو میزنه:من به بابام دروغ گفتم که نامزد دارم..حالا بماند که چرا این دروغ رو گفتم ولی به هر حال توش گیر افتادم و..به یکی نیاز دارم تا نقش نامزدم رو برای یه مدت بازی کنه..و به نظرم تو بهترین گزینه ای..
کیارا یه پوزخند به جیمین میزنه و میگه:پس قضیه اینه..
تهیونگ:ببخشید که باعث شد صدمه ببینی..ولی دیگه این اتفاق نمیوفته مطمئن باش..وقتی قضیه تموم شد میتونی بری.
کیارا یه نگاه به تهیونگ میندازه و سرش رو میندازه پایین.
جیمین امیدوار بود قبول کنه چون قطعا نمیتونست همینجوری ولش کنه بره چون از جفتشون ممکن بود شکایت کنه و چاره ای براشون به جز کشتنش نمیموند.
کیارا بعد از یکم سکوت میگه:خب...قبوله..
جیمین و تهیونگ با لبخند به همدیگه نگاه میکنن و بعد به کیارا.
تهیونگ:این عالیه!قول میدیم بعد از تموم شدن ماجرا میتونی بری!
کیارا فقط سرش رو تکون میده و هیچی نمیگه.
حالا که مطمئن بودن کیارا قبول کرده که نقش نامزدش رو بازی کنه کار براشون راحت تر میشه و نیازی به تهدید کردن نیست!
جیمین:ته برو ماشین رو آماده کن تا بریم خونه!..یه لباس هم برای کیارا بیار!
تهیونگ سرش رو تکون میده و از اتاق خارج میشه.
جیمین با لبخند به کیارا که هنوزم معذب وسط اتاق وایستاده بود نگاه میکنه.
جیمین:ازت ممنونم!..
کیارا بدون نگاه کردن بهش میگه:خواهش میکنم..
تهیونگ یه تیشرت میاره و میگیره سمت کیارا و میگه:این تنها چیزیه که داریم..
کیارا هم لباس رو میگیره و با زمزمه میگه:مرسی..
بعد لباس رو میپوشه.خیلی براش بزرگ بود و توی اون لباس خیلی بامزه شده بود.
با همدیگه از اون خونه میان بیرون و سوار ماشین مدل بالای تهیونگ میشن.
کیارا پشت میشینه و جیمین صندلی کنار راننده و تهیونگ هم میشینه پشت فرمون.
توی راه همش از آینه به کیارا نگاه میکرد که سرش رو به شیشه ماشین تکیه داده بود و بیرون رو نگاه میکرد.
اصلا به اون دختر علاقه ای نداشت و توی ذهنش هم همش نقشه مهمونی رو مرور میکرد که چجوری باید اون تو رفتار کنن تا کسی شک نکنه.

LOSING GAMEWhere stories live. Discover now