38

526 103 134
                                    

با پاش درو بست و همونطور که با گوشیش صحبت میکرد، بسته هایی که تو دستاش بود رو کنار در گذاشت تا بعدا بیاد و جمعشون کنه.

برای لحظه ای گوشیشو از بین گردن و کتفش دراورد و از خودش دور کرد.

لویی: من اومدم

با صدایی که کمی بلند بود، حضورشو اعلام کرد و هری رو هیچ جا از خونه ندید. شونه هاشو بالا انداخت و بعد از اینکه بارونیشو دراورد، دوباره گوشیشو کنار گوشش نگه نداشت

لویی: اوکیه پس؟ من نیم ساعت قبل از غروب اونجام

لویی اخمی کرد و دستاشو از بدنش فاصله داد : من از کجا بدونم غروب ساعت چنده؟ خیلی خب خیلی خب! وقتی رسیدم بهت زنگ میزنم تا اماده باشی

لویی پوفی کرد و دستی تو موهای نم دارش فرو برد. دوباره داشت بارون میبارید. درواقع اصلا برای لندن نباید واژه "دوباره " برای بارون بکار ببری. اینجا همیشه بارون میاد.

لویی: من هوا شناسی فردارو چک کردم و میدونم که افتابیه

چشماشو توی حدقه چرخوند و خودشو روی مبل انداخت. با انگشت اشاره و شصتش حد فاصله بینی و پیشونیش رو گرفت و چشماشو برای لحظه ای بست

لویی: من چه میدونم پسر! مگه من کارشناس هواشناسیم؟ اگه فردا نشد یه روز دیگه میریم

ارنجاشو به زانوهاش تکیه داد و به جلو خم شد. با یه انگشتش گوشیشو کنار گوشش نگه داشته بود و با چشماش دنبال هری میگشت.

لویی: اوکیه پس! تا فردا خداحافظ

تماسو قطع کرد و از جاش بلند شد. بسته ها رو برداشت و روی کانتر گذاشت. دو روزی از جلسه شش نفرشون گذشته بود و هری یادش اومد که لوک دوست صمیمیش بوده و این چند سال باهاش چقدر خاطره داشته که تازه یادش اومده.

هری رو از دریای خاطرات گذشته نجات دادن، واقعا کار سختی بود و هنوزم لویی نمیدونه موفق شده یا نه. محض رضای خدا اصلا چجوری باید با ادمی که خاطراتش دستکاری شده، رفتار کرد تا اروم شه؟

هنوزم خبری از هری نبود اما غذا روی گاز بود. پس دوباره صداش زد

لویی: فرفر؟

لویی گفت و روی کانتر خم شد تا اونطرف خونه رو ببینه که توی تاریکی فرو رفته بود. نگرانی کمی داشت وجودشو میگرفت. تصمیم گرفت بره تا اتاقشو ببینه.

از پله های شیشه ای بالا رفت و بعد از اینکه چند تا تقه به در زد، وارد شد. تخت کاملا مرتب اما چراغ اتاق روشن بود. احتمال داشت دستشویی باشه.

به در که نزدیک شد دوباره زد: هری اونجایی؟

بازم صدایی نشنید. نگرانیش و دوییدنش تا اتاق هری باعث شده بود قلبش تند بزنه و نفساش نامنظم باشن. دستگیره درو چرخوند و وارد شد. بخار بی اندازه حموم باعث شد سرفش بگیره.

H568 [L.S]Where stories live. Discover now