34

505 108 240
                                    

Suffer_jurrivh
اهنگ پیشنهادی با یکم دستمال کاغذی :)
تو چنل هم میزارمش
____________
کلافه پرونده زیر دستشو بست و به کنار هلش داد. نفسشو با حرص فوت کرد و دستی لای موهاش فرو برد. سرشو روی میز گذاشت و چشماشو بست.

سه روز لعنتی گذشته بود و اونا بدون هیچ سرنخ لعنتی ای داشتن برای خودشون الکی میچرخیدن. اون پت و مت هم هنوز دنبال آزمایشگاه ها بودن. لویی حدس میزد یه لیست بلند بالا از آزمایشگاه های لندن درست کردن.

هری کامل داشت خوب میشد و شاید میشه گفت دیگه از اون لاک ساکت و محافظه کارش دراومده بود و خب تازگیا اوقات شیرینی رو با لویی میگذرونن؛ مخصوصا الان که لویی یکی از لاکایی که داشت رو به هری داده بود و خب زیبا به نظر میرسید

کارای طلاق مامان و باباش داشت تموم میشد و تروی هزینه سنگینی رو روی دوش خودش داشت و همین باعث میشد اتیش قلب لویی کمتر شه.

تو همین فکرا بود که در اتاقش زده شد. همونطور که سرشو بالا میورد، اجازه ورود داد. آخرای ساعت کاریش بود و فقط دلش میخواست برگرده خونه. حتی لای پلکاشو به زور از هم باز نگه داشته بود.

از همون پلکای نیمه باز زین و لیام رو دید که وارد اتاق شدن. زینی که یه چند تا برگه دستش بود و لیامی که یه لبخند به لب داشت.

زین: هی رفیق!

لیام: بلاخره تموم شدن!

پشت هم گفتن و رو به روی لویی روی صندلی نشستن. زین برگه هارو روی میز لویی گذاشت.

زین: اینا تمام آزمایشگاه های لندنه با آدرس هاشون.

لویی با بهت بهش خیره شد و بعد برگه هارو از روی میز برداشت تا کامل ببینه اما اون همه آزمایشگاه هارو نمیخواست

لویی: مراکزی که بیرون شهرن کدوم برگه اس؟

زین یکی از برگه هارو از دست لویی، به آرومی کشید و جلوتر از بقیه برگه ها گذاشت.

زین: ایناهاش!

زین حالا کمی مضطرب به نظر میرسید و لیامی سعی میکرد با نوازش دستش ارومش کنه‌.

چشمای لویی روی آدرس های مراکز چرخید و چرخید. جای تصادفو به خاطرش اورد و سعی کرد نزدیک ترین آدرسو پیدا کنه.

لیام: چیزیم پیدا کردی؟

لیام گفت تا سکوت مزخرف رو بشکنه و نمیدونست موفق شده یا نه اما لویی جوابشو با "هیس" گفتن داد.

دو سه دقیقه بود که داشت دو صفحه رو زیرو رو میکرد تا اون چیزی که میخواست رو پیدا کنه و بلاخره پیداش کرد.

سوزش غیر قابل تحملی وسط سینش داشت به وجود میومد. همونطور که نگاهش میخ اون آدرس و اسم آزمایشگاه بود، صورتش از درد جمع شد و قفسه سینشو ماساژ داد.

H568 [L.S]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant