52

430 88 117
                                    

حدود یه هفته ای تعطیلات کریسمس گذشته بود و لویی و هری تقریبا کل تعطیلات رو خونه ی جوانا پلاس بودن.

البته که جوانا از هر فرصتی استفاده میکرد تا ازشون سوتی بگیره و خب کیه که بگه موفق نبوده؟

جوانا وقتی هری داشت موهای لویی رو خشک میکرد، وقتی داشتن همو میبوسیدن، یا حتی وقتی خواب بودن هم ازشون عکس گرفته بود و با افتخار به خودشون نشون میداد.

هرچند سوتی گرفتن های جوانا یجوری بود که اون چند روز بهش عادت نکردن و بی هوا وقتی یه کاریو انجام میدادن، دقیقا وقتی جوانا ظاهر میشد، میفهمیدن که چه غلطی کردن.

اون خانم عکسایی که گرفته بود رو به هیچ کدومشون نداد و تلاش های لویی برای حذف کردن عکسای خجالت آورشون، بی نتیجه موند.

اخه چرا باید یه عکس از خودش که رو وقتی که هری رو بین دیوار و خودش زندانی کرده و رون پاشو گرفته و داره میبوستش، توی گوشی مامانش باشه؟

یا وقتی به طرز احمقانه ای به هری ای که داشت پاپ کورن میخورد، با لبخند نگاه میکرد؟ یا بهتر بگم ...تو خوشگلیاش غرق شده بود؟

در هرصورت که تمام هدف هاش برای حذف کردن اون عکسا بی نتیجه موند. جوانا هیچ وقت گوشیشو از خودش جدا نمیکرد و اون دو تا پسر هیچ فرصتی نداشتن تا نقششونو عملی کنن.

لویی میتونست به جرئت بگه که وقتی رسیدن خونه، اونقدر همو بوسیدن که نفس کم آوردن و تمام روز هری از لویی جدا نمیشد.

جوری که روی کول لویی سوار شده بود و هرجا که میرفت، عین کوالا بهش چسبیده بود. حتی وقتی که لویی داشت عکس هاش رو ادیت میزد، هری اومد و روی پاهای لویی نشست و پاهای خودشو دور کمرش حلقه کرد.

لویی هم حق اعتراض نداشت چون هری به اندازه کافی این چند روز از لمسش لذت نبرده بود.

نه فکر نکنین اونجا بهشون خوش نگذشته بود اما فقط با ترس و لرز نزدیک هم میشدن که تمامش کار جوانا بود.

صدای در لویی رو از افکارش بیرون اورد و سرشو بالا آورد.

لویی: بیا تو

هری رو دید که توی پیرهن سفید و شلوار طوسی پارچه ایش به طرز عجیبی زیبا شده بود.

طوری که فرهای قشنگش صورتش رو قاب گرفته بودن و کمی ازش روی شونه هاش نشسته بود؛همه چیزش باعث میشد لویی قشنگ ترین لبخندشو به هری بزنه.

لویی: شنیدم یه مدل جدید تو شرکت کار میکنه

لویی از روی صندلیش بلند شد. میزش رو دور زد و بهش تکیه داد. دستاشو جلوی بدنش بهم قفل کردو به هری که حالا بهش چشم غره میرفت نگاهی انداخت.

پسر کوچکتر فاصله بینشون رو از بین برد و بین پاهای لویی جا گرفت. دستای لویی کمر هری رو گرفتن و وادارش کرد فضای خالی نداشته رو از بین ببره.

H568 [L.S]Where stories live. Discover now