2

751 168 243
                                    

لویی: این قرار داد برای پنج سال اینده اس ..به عبارتی تمام فتوشات هایی که برای البوم یا تبلیغات البوم خواسته باشه تولید بشه مسئولیتش بارماست. ازتون برای اعتمادی که کردین ممنونیم

لویی با یه لبخند جملشو تموم کرد و با منیجمنت یه خواننده تازه کار قرار دادو بستن و به رسم ادب باهم دیگه دست دادن. همه از پشت میز بلند شدن. جلسه تموم شده بود و سردرد لویی حتی بیشترم شده بود.

لبخند مصنوعی ای زد و از همه معذرت خواهی کرد و زودتر از همشون اون اتاق کنفرانس لعنتی رو ترک کرد .

راهشو سمت دستشویی کج کرد و شیر اب سردو باز کرد و یدفعه سرشو برد زیر فشار اب. باعث شد نفسش برای لحظه ای بند بیاد ولی میدونست تاثیر میزاره و سردرد لعنتیش بهتر میشه. موهاش خیس شده بودن اما همینجوری سرشو زیر اب نگه داشته بود.

لیام : محض رضای فاک لویی، چیکار میکنی؟

صدای لیام باعث شد سرشو از زیر اب بیاره اینطرف و از توی اینه بهش خیره شه. اب از موهاش چکه میکرد و پیرهنشو خیس میکرد اما توجهی بهشون نشون نداد.

لویی: سرم درد میکنه لیام! هنوزم بدنم تو فاز هنگ اور دیشبه پس سرزنشم نکن.

لیام چشم غره ای بهش تحویل داد و سرشو تکون داد.

لیام: سرما میخوری احمق! حداقل برو زیر اون دستگاهه یکم خشک کن موهات.

لویی با یه قیافه پوکر فیس به دستگاهی که باهاش دستاشونو خشک میکردن خیره شد.

لویی: اینقد خل نباش لیام، خواهش میکنم. حیفی! درضمن تو نباید الان سر عکاسی از یه مدل باشی با زین؟

سرشو تکون داد و همونطور که موهاشو به سمت بالا هدایت میکرد بدون اینکه منتظر جواب لیام بمونه از دستشویی خارج شد. الان حوصله خودشم نداشت چه برسه بقیه !

سردردش یکم بهتر شده بود و حالا بهتر میتونست فکر کنه. خودشم باید میرفت سر صحنه عکاسی برای فتوشات های یه فیلم تا توی روند اجرا شدنش نظارت داشته باشه

لویی به غیر از نایل و زین و لیام به هیچکس دیگه توی این شرکت اعتماد نداشت که کارشونو اونطور که لویی میخواد پرفکت انجام بدن. باید یه فکری به حال خوب بودن اعضای شرکتش میکرد.

رفت توی اتاقشو کتشو برداشت و پوشید. برخورد پارچه خیس پیرهنش با بدنش باعث شد یه لحظه بلرزه اما توجهی بهش نکرد. از اتاق خارج شد و به سمت اسانسور قدم برداشت. دکمشو زد و منتظر ایستاد تا برسه به اون طبقه.

H568 [L.S]Where stories live. Discover now