8

554 136 185
                                    

_بله قربان! کارو انجام شده بدونین

تماسو قطع کرد و از توی ماشین نگاهی به پسری که داشت تنها با یه ساک به سمت خیابون اصلی میرفت، انداخت. هندزفریشو یکم جا به جا کرد تا صدای همکارشو بشنوه.

"منتظر دستوریم"

اون پسر اروم قدم برمیداشت و سرش پائین بود و مسلما نگاه هایی که اون رو از هر طرف میپائیدن رو نمیدید.

مرد نیشخندی روی لباش نشست. به راننده گفت تا ماشینو روشن کنه و دنبالش کنه جوری که معلوم نشه. پس راننده صبر کرد تا اون پسر کمی ازشون فاصله بگیره و بعدش ماشینو به حرکت دراورد.

ساعت دیجیتال ماشین سه صبح رو نشون میداد و همین دلیلی بر این بود که خیابون اصلی از خیابون فرعی هم خلوت تر باشه. افرادی که توی کوچه های متروک هم مخفی شده بودن ، هری رو تعقیب کردن تا رسید به خیابون اصلی و روی صندلی ایستگاه نشست.

_هی رفیق میشه بیای و این ادرس رو برام بخونی، من عینکمو نیوردمو تقریبا گم شدم؛ خانوادم اونجا منتظرمن.

یکی از اون ها یکم نزدیک تر رفته بود و میخواست که حواسشو پرت کنه. هری سرشو بالا اورد و با نگاهی مشکوک بهش خیره شد.

اینکه خود هری اونجا بود خودش عجیب جلوه میکرد، چه برسه به اینکه یه نفر دیگه رو اونجا ببینه. با شک بلند شد و به مرد نزدیک شد. همزمان با هری، یک مرد دیگه از پشت بهش نزدیک شد.

هری: البته  اما من تازه اومدم لندن و جایی رو نمیشناسم

مرد لبخندی ساختگی زد: نه فقط میخوام ادرسو برام بخونی، بقیش ردیفه مرد.

هری سرشو نزدیک تر برد تا بتونه پیام توی گوشی مرد رو بخونه اما صداش تو حنجرش خاموش شد وقتی مردی که پشتش بود با قنداق اسلحش به شقیقش ضربه محکمی زد. قبل از اینکه روی زمین بیوفته، اون دوتا هری رو گرفتن و به سمت لندکروز مشکی بردن و خودشونم سوار شدن.

_روی صورتش پارچه بکش، دستاش رو هم ببند! مدت زیادی طول نمیکشه که بهوش بیاد

اون مرد به تبعیت از رئیسش یه پارچه مشکی از صندلی عقب برداشت و روی صورت هری کشید. ساکشو روی صندلی عقب انداخت و طنابی از اونجا برداشت. دستای هری رو جلو اورد و محکم با طنابی که داشت بست و بعدم درست روی صندلی نشست

_حالا باهاش چیکار کنیم؟

_به ما گفته شده بود که فقط بدزدیمش، بقیش با خود رئیسه. کاری لازم نیست انجام بدیم

گفت و ماشین دوباره توی سکوت غرق شد. گوشیرو از توی جیبش دراورد و سعی کرد با رئیسش تماس بگیره. بوق سوم خورد و اون جواب داد.

_انجام شد قربان، کجا بیاریمش؟

_همون جای همیشگی، قبلش باید خوب بهش برسیم

H568 [L.S]Where stories live. Discover now