55

455 90 78
                                    

با صدای دوش آب، لای پلکاشو آروم باز کرد و همونطور که گونش روی بالش بود، نگاهی به دور و برش انداخت.

نفس عمیقی کشید و به صدای هری که داشت زیر دوش برای خودش اهنگ میخوند، گوش داد و لبخند خوابالودی زد.

چند دقیقه بعد که هری از حموم بیرون اومد، لویی دوباره به خواب رفته بود و باعث شد هری لبخند مرموزی بزنه.

حوله دور کمرشو درست کرد و بعد از اینکه آب موهاشو گرفت، روی به روی چمدونشون روی زمین نشست.

رژ قرمزشو از جیب چمدون برداشت و پاورچین سمت اینه رفت.

به مقادیر فروانی رژ رو به لبای خوش فرمش زد و از آینه نگاهی به لویی که هنوزم غرق خواب بود، انداخت.

آروم سمت تخت قدم برداشت و روی لویی خیمه  زد اما اون پسر انگار داشت خواب میدید و اصلا متوجه دنیای اطرافش نبود.

هری ریز خندید و صورتشو نزدیک تر برد. بوسه ای روی بینی لویی گذاشت و باعث شد اون پسر دستشو بالا بیاره تا بینیشو بخارونه اما رد رژ روی دماغش پخش شد.

هری لبخندی زد و گونه ی استخونی لویی رو بوسید و پائین تر که اومد، کنار لبشو بوسید و مطمئن شد رد رژی که زده باقی میمونه.

روی چونه اش که حالا با یکم ته ریش زیباتر شده بود، بوسه ای کاشت و لبخند ریزی که لویی زد از نگاهش دور نموند.

پسر کوچیکتر اروم خندید و سمت مخالف صورت لویی رو همونطور با ارامش بوسید اما نمیخواست لباشو ببوسه..نه هنوز

تمام خط فکشو بوسید و سمت گردنش رفت. سیبک گلوشو بوسید و وقتی دستای لویی رو دور کمرش حس کرد، سرعتشو بیشتر کرد و کل گردنشو بوسه بارون کرد.

لویی: اما لبام چی؟

لویی با صدای گرفتش گفت و با چشمای بسته لبخند زد. پسر کوچکتر سرشو بالا اورد و نگاهی به صورت لویی که حالا با رد بوسه هاش تزئین شده بود، انداخت.

گوشیشو از روی میز کنار تخت برداشت و بدون اینکه چیزی بگه، روی شکم لویی نشست و ازش عکس گرفت.

لویی: هی من بوس میخوام

لویی هنوزم چشماش بسته بود و با لحن اعتراضیش گفت. هری اما خندید و بوسه ی گرم و طولانی روی لبای پسر روبه روش گذاشت.

هری: صبحت بخیر

لویی لبخندی زد و لای پلکاشو باز کرد. حالا کریستال هاش درست جلوی چشمای هری بودن

هری: زیبایی چشمات نفس گیره تاملینسون

لبخند لویی بزرگتر شد و همونطور که روی کمر برهنه ی هری خطای نامفهوم میکشید، ابروهاشو بالا انداخت.

لویی: امروز خودتو تو آینه دیدی؟ با این رژ...صبر کن ببینم

لویی چشماشو ریز کرد و شکاک به هری خیره شد که باعث شد اون پسر بخنده.

H568 [L.S]Where stories live. Discover now