《کیم جونگین》لوهان با کمک سهون پله هارو بالا میومد درد کمرش به قدری بود که حالت تهوع هم بهش دست میدادو این واقعا عصبیش کرده بود!
_میخوای برگردی خونه؟
لوهان باحرص چشماشو چرخوند:
_کدوم خونه؟
_ویلا...
لوهان دست سهونو که بهش تکیه کرده بود ول کردو جلوتر حرکت کرد.
_اونجا خونه تو هستش نه من
اینو گفتو به سرعت ازش دور شد تا به اتاق چانیول برسه،سهون سرجاش ایستاد نمیدونست چرا لوهان بداخلاق شده،ولی این حرف رو قلبش سنگینی کرده بود.
.
.
لوهان در اتاقو باز کردو به سمت مبلی که گوشه اتاق بودرفت تا با نشستن شاید کمی از دردش کم بشه.بعد از چند دقیقه سهون هم به جمعشون اضافه شد.
چانیول به کمک بکهیون کمی رو تخت جا به جا شد تا دید بهتری به سهون داشته باشه.سهون به طرف تخت چانیول رفتو رو صندلی کنار تخت نشست._میتونی حرف بزنی؟
چانیول سرشو تکون داد:
_خب حالا بگو کی همچین کاری باهات کرده
چانیول نگاهی به لوهان انداختو سهون با دنبال کردن رد نگاهش متوجه شد که میخواد درمورد اون حرف بزنه.سهون رو به بکهیون و جوری که لوهان هم بشنوه گفت:
_میخوام باهاش تنها حرف بزنم
بکهیون اخماش تو هم رفت:
_بالاخره منکه شب همه چیو ازش میپرسم
YOU ARE READING
🔞گروگان Hostage🔞
Fanfictionسهون یکی از خطرناکترین رئیس باند مواد مخدر و چانیول همکارو مثل برادرش! اونا تو مسیری قدم برداشتن که دیگه راهی برای برگشت ندارن.... °°°°°°° _من یه پسر ۱۸ ساله تنها بودم... هیشکیو نداشتم،تنها کسایی که داشتم دردا و کینه هایی بود که بزرگ شدنو بزرگ شدن...