_لوهان_ولم کن
_لو
_گفتم که حوصلتو ندارم
لعنتی چرا عصبانی نمیشد؟؟؟ در حالت عادی اگه لوهان سرکشی میکردو به حرفاش گوش نمیداد حتما تنبیهش میکرد ولی الان....هیچی....هیچ اثری از عصبانیت نبود.
لباشو به گردنش چسپوندو مک صداداری زد،لوهان کاملا داشت از کارای سهون و التماسی که تو رفتارش دیده میشد لذت میبرد،بعد اینکه کمی سهونو اذیت میکرد تصمیم داشت کاراشو پیش ببره و تا الان که موفق شده بود... سهون دستشو وارد لباس لوهان کرد،کمرشو نوازش میکرد باید هرجور که شده بود لوهان راضی به همراهی میشد.حتی اگه لوهانم همراهیش نمیکرد به این قانع بود که اون لعنتی کاری نکنه و فقط رو مبل بشینه و خودشو در اختیارش بزاره تا سهون به هر روشی که میخواست ازش لذت ببره....
دوباره پوست گردنشو به بازی گرفت و این دفعه دستشو وارد شلوارش کرد،لوهان با حس نوازشای سهون رو باسنش لبشو گاز گرفت،اون لعنتی خوب کارشو بلد بودو مطمعن بود قرار نیست امشب اون پسر بیخیالش بشه!
لوهان با نیشخندو چشمایی که سعی میکرد کاملا خمار جلوه داده بشه بلندشدو بعد یه نگاه به سهون رفت و رو تخت دراز کشید،همین یه نگاه کوفتی با چشمای خمار لوهان کافی بود که سهونو تا مرز جنون ببره....ذمثل بچه ها بدون فکر کردن به غرور بی منطقش سریع بلند شدو دنبال لوهان راه افتاد.... زانوشو رو تخت گذاشتو روش خیمه زد:_کجا داری در میری
لوهان دستشو پشت گردن سهون بردو سرشو بیشتر به سمت خودش خم کرد،لباشو به لباش چسپوندو مک آرومی زد:
_مگه همینو نمیخواستی؟ که منو رو تخت ببینی؟
_تو که میدونی امشب باید تصاحب شی
لوهان انگشت اشارشو رو چاک سینه سهون گذاشتو تا عضوش پایین کشید:_منم همینو میخوام
_لعنتی اونجوری حرف نزززن
تن صدای آرومو خواستنی لوهان واقعا دیوونش میکرد... چه حالت بدی! باید چیکار میکرد که خودشو کنترل کنه تا لوهان هم به اندازه خودش حشری بشه؟
لوهان از روی شلوار مردانه سهون با عضوش ور میرفت، از کارشو حرفاش تردید داشت.... میترسید آخر بازی به فاک رونده و ساکر خودش باشه!!!
سهون چشماشو بستو مچ لوهانو گرفت تا بیشتر از این عضوشو بیدار نکنه... لوهان بی معطلی جای خودشو سهونو عوض کردو محکم رو پاهاش نشست،سعی کرده بود خودشو رو عضو سهون تنظیم کنه.
وزن لوهان رو عضوش داشت دیوونه ترش میکرد چرا نباید مثل همیشه با روش خودش اون وروجک شیطونو به فاک بده؟... لوهان کاملا رو سهون خم شدو آرنجاشو دو طرف سرش رو بالش گذاشت... با تکونای گاهو بیگاه رو عضو بی گناه پسر بزرگتر،ناله های سهونو در میاورد،همچنان تن آروم صداشو حفظ کرده بود:
ČTEŠ
🔞گروگان Hostage🔞
Fanfikceسهون یکی از خطرناکترین رئیس باند مواد مخدر و چانیول همکارو مثل برادرش! اونا تو مسیری قدم برداشتن که دیگه راهی برای برگشت ندارن.... °°°°°°° _من یه پسر ۱۸ ساله تنها بودم... هیشکیو نداشتم،تنها کسایی که داشتم دردا و کینه هایی بود که بزرگ شدنو بزرگ شدن...