چانیول سرشو به دیوار پشت سرش کوبوند و چشماشو با حرص بست_چانیولااااا....برا چی همچین میکنی؟
_ببند درو....
بکهیون نگاهی به در اتاق انداخت:
_در که بستس
چانیول سرشو دوباره به دیوار کوبوند:
_در گاله رو گفتم...دهنتو ببند....
بکهیون دستشو رو دهنش گذاشت:
_خیلی بیشعوری....چرا همچین میکنی؟
_از اولشم نباید میزاشتم بری....
_مشکلی پیش نمیاد....
چانیول یقه بکهیونو گرفتو به سمت خودش کشید:
_فقط خفه شو بزار ببینم چه گلی به سرم میگیرم....
بکهیون اخم کردو یقشو از دست چانیول آزاد کرد.کای وارد اتاق شد:
_چی شده
چانیول بلند شدو کایو به دیوار کوبوند:
_هیچ معلومه داری چه غلطی میکنیییی؟
کای با بیحوصلگی سرشو تکون داد:
_چه مرگته
_برای چی بکهیونو وارد بازی کردی؟ برا چی خط قرمزمو رد کردی هاااا؟؟
_اتفاقی براش نمیفته حواسم هست....
بکهیون دستشو رو بازوی چانیول گذاشت:
_من چیزیم نمیشه چان...
چانیول دوباره یقه بکهیونو گرفتو بالا کشید، بکهیون خودشو رو انگشتای پاش نگه داشت تا نیفته:
_برو بیرون درم پشت سرت ببند!!!
بکهیون سریع اتاقو ترک کرد.
_بکهیونو جاسوس هر دو طرف کردی؟؟؟ نمیدونی ممکنه تو چه خطری بیوفته؟؟
کای موهاشو بالا دادو نچی کرد:
_کری نمیشنوی میگم اتفاقی براش نمیفته من مراقبشم...
_منم دوسپسرشم.....و نمیزارم هر غلطی که میخواین بکنین...
DU LIEST GERADE
🔞گروگان Hostage🔞
Fanfictionسهون یکی از خطرناکترین رئیس باند مواد مخدر و چانیول همکارو مثل برادرش! اونا تو مسیری قدم برداشتن که دیگه راهی برای برگشت ندارن.... °°°°°°° _من یه پسر ۱۸ ساله تنها بودم... هیشکیو نداشتم،تنها کسایی که داشتم دردا و کینه هایی بود که بزرگ شدنو بزرگ شدن...