سهون نگاه برزخی به بکهیون انداخت:
_مگه تو خوب نشدی؟ خب پاشو برو خونتون چرا ما رو علاف خودت کردی
لوهان لبشو گاز گرفت تا به حسادت بچگانه سهون نخنده
_اینکه لوهان منو بیشتر از تو دوست داره مشکل من نیست مشکل خودته جناب اوه سهون
سهون دندوناشو به هم ساییدو خواست جلو بره که لوهان سریع دستشو گرفتو دنبال خودش کشیدش:
_بیا بریم هوم؟
دستشو از بین دستای ضریف لوهان آزاد کردو از اتاق بیرون رفت
لوهان به بکهیون خیره شدو چشم غره رفت براش:_قهر کرد... تا خود صبح براش ساک بزنمم آشتی نمیکنه
بکهیون پقی زد زیر خنده:
_خدا لعنتتون کنه از دست شما دوتا...بخاطر آشتی کردنش براش ساک میزنی لعنتی؟؟
چشمای لوهان بزرگتر از حد عادی شدو تازه متوجه سوتی به اون بزرگی شد!
_م...من میرم ببینم اون بچه 28 ساله کجا رفت عهه چیزههه چانیول رفته برات دارو بگیره شب بهت سر میزنم
بدون اینکه به بکهیون اجازه حرف زدن بده بوسه ای رو لپش کاشتو از اتاق بیمارستان بیرون زد
_هییی از ساک زدنت فیلم بگیر بفرست یکم روحم شاد شههه
بعد رفتن لوهان،بکهیون شونه های خودشو بغل کردو چشماشو بست،تظاهر به خوب بودن جلوی کسایی که دوسش دارنو از دردش ناراحت میشن اصلا جالب نبود....نمیخواست کسی درد کشیدنشو ببینه....استخونای بدنش به گزگز افتاده بودنو رنگ پوست سفیدشو به سرخی تغییر میدادن،تحمل اون درد براش خیلی سخت بود....حالا میتونست مطمعن بشه که به اون قرصای لعنتی معتاد شده!
با ورود چانیول به اتاق لبخند زدو رو تخت دراز کشید_اومدی
_خوبی؟
بکهیون با لبخند و صورت سرخش سرشو تکون داد
_به منم دروغ میگی؟
بکهیون دهنشو مثل ماهی بازو بسته کرد،اون پسر میتونست عمق وجودشو بخونه و متوجه حالتش بشه...
YOU ARE READING
🔞گروگان Hostage🔞
Fanfictionسهون یکی از خطرناکترین رئیس باند مواد مخدر و چانیول همکارو مثل برادرش! اونا تو مسیری قدم برداشتن که دیگه راهی برای برگشت ندارن.... °°°°°°° _من یه پسر ۱۸ ساله تنها بودم... هیشکیو نداشتم،تنها کسایی که داشتم دردا و کینه هایی بود که بزرگ شدنو بزرگ شدن...