part : 14

390 59 15
                                    

سهون نگاه برزخی به بکهیون انداخت:

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

سهون نگاه برزخی به بکهیون انداخت:

_مگه تو خوب نشدی؟ خب پاشو برو خونتون چرا ما رو علاف خودت کردی

لوهان لبشو گاز گرفت تا به حسادت بچگانه سهون نخنده

_اینکه لوهان منو بیشتر از تو دوست داره مشکل من نیست مشکل خودته جناب اوه سهون

سهون دندوناشو به هم ساییدو خواست جلو بره که لوهان سریع دستشو گرفتو دنبال خودش کشیدش:

_بیا بریم هوم؟

دستشو از بین دستای ضریف لوهان آزاد کردو از اتاق بیرون رفت
لوهان به بکهیون خیره شدو چشم غره رفت براش:

_قهر کرد... تا خود صبح براش ساک بزنمم آشتی نمیکنه

بکهیون پقی زد زیر خنده:

_خدا لعنتتون کنه از دست شما دوتا...بخاطر آشتی کردنش براش ساک میزنی لعنتی؟؟

چشمای لوهان بزرگتر از حد عادی شدو تازه متوجه سوتی به اون بزرگی شد!

_م...من میرم ببینم اون بچه 28 ساله کجا رفت عهه چیزههه چانیول رفته برات دارو بگیره شب بهت سر میزنم

بدون اینکه به بکهیون اجازه حرف زدن بده بوسه ای رو لپش کاشتو از اتاق بیمارستان بیرون زد

_هییی از ساک زدنت فیلم بگیر بفرست یکم روحم شاد شههه

بعد رفتن لوهان،بکهیون شونه های خودشو بغل کردو چشماشو بست،تظاهر به خوب بودن جلوی کسایی که دوسش دارنو از دردش ناراحت میشن اصلا جالب نبود....نمیخواست کسی درد کشیدنشو ببینه....استخونای بدنش به گزگز افتاده بودنو رنگ پوست سفیدشو به سرخی تغییر میدادن،تحمل اون درد براش خیلی سخت بود....حالا میتونست مطمعن بشه که به اون قرصای لعنتی معتاد شده!
با ورود چانیول به اتاق لبخند زدو رو تخت دراز کشید

_اومدی

_خوبی؟

بکهیون با لبخند و صورت سرخش سرشو تکون داد

_به منم دروغ میگی؟

بکهیون دهنشو مثل ماهی بازو بسته کرد،اون پسر میتونست عمق وجودشو بخونه و متوجه حالتش بشه...

🔞گروگان Hostage🔞Where stories live. Discover now