با عصبانیت از خونه بیرون زد،فکرشم نمیکرد که لوهان انقدر سرکشو یاقی شده باشه،باید باهاش چیکار میکرد که مثل گذشته رام بشه؟!
_باشه پس تو میخوای اذیتم کنی....به روش خودت آدمت میکنم
سوار موتور شدو گوشی رو از جیبش در آورد و شماره کای رو گرفت،بعد چندتا بوق:
_الو
_گوش کن کای....پرونده منو به لوهان تحویل نده...
_پس میخوای چیکار کنم؟
_پروندمو بده به جونگ و بگو متوجه شدی که سهون هنوزم زندس
_ت..تو خل شدیییی؟؟
_نه فقط میخوام واکنش لوهانو ببینم....اگه همونطور که فک میکنم باشه....میتونم بکشمش سمت خودم وگرنه....
_متوجه شدم،ولی اگه این پسر دردسر جدیدی درست کنه قسم میخورم هردوتونو بکشم
سهون لبخندی زدو تماس رو قطع کرد.به نظرش همه دردسرای اونو لوهان گردن کای بود،اینو از خستگی شبانش که بعد رسیدن به خونه مثل جنازه ها رو مبل میفتادو همونجا خوابش میبرد میشد فهمید.
٭★٭★٭
چانیول کلاه مشکیشو سرش گذاشتو ماسکشو رو صورتش تنظیم کرد و مطمعن شد که اسلحه رو جای درستی از لباسش جاساز کرده،حالش از همه افرادی که به کشته شدن بکهیون مربوط میشدن به هم میخورد،به این نتیجه رسیده بود که مردن یا نمردنش هیچ سودی به حالش نداشت پس چه بهتر که میمردو خیلیا رو با خودش پایین میکشید،سمت اداره به راه افتاد، به چند متری اداره نرسیده،سهون جلوش سبز شد:
_مشتاق دیدار پارک چانیول
چانیول با حالت سردی بهش خیره شد:
_بکش کنار اوه سهون
_اووو حالا دیگه به رعیست بی احترامی میکنی؟!
چانیول اسلحشو در آوردو رو پیشونی سهون گرفت:
_قاتل بکهیونِ من با تنفس کثیفش داره اون اداره رو آلوده میکنه....سعی نکن جلومو بگیری
_جونگ مال منه....به کسی جز خودم اجازه نمیدم بکشتش
چانیول اسلحه رو پایین آورد:
ESTÁS LEYENDO
🔞گروگان Hostage🔞
Fanficسهون یکی از خطرناکترین رئیس باند مواد مخدر و چانیول همکارو مثل برادرش! اونا تو مسیری قدم برداشتن که دیگه راهی برای برگشت ندارن.... °°°°°°° _من یه پسر ۱۸ ساله تنها بودم... هیشکیو نداشتم،تنها کسایی که داشتم دردا و کینه هایی بود که بزرگ شدنو بزرگ شدن...