Part 20نگاه نگران سهون و بکهیون رو لوهان زوم شده بود،کای دستشو جلوی بینیش گذاشت تا از تنفسش مطمعن شه ولی متوجه شد دندوناش قفل شدن:
_س...سهون...دندوناش قفل شدن
همین حرف کافی بود تا قلب سهون از تپش متوقف شه،سریع به سمتش رفتو رو زانوهاش نشست.سعی کرد دهن لوهانو باز کنه ولی دندوناش به شدت رو هم فشار میاوردن.
_یکی دکترو خبر کنه
_تا اومدن دکتر ممکنه تشنج کنه...
سهون انگشتاشو با هزار زحمت وارد دهان لوهان کرد ، با اینکه انگشتاش زخمی شده بودن و دندونای لوهان برنده تر از هر چاقویی پوست سهونو پاره میکردن ولی اون دست از تلاش برنداشت و دندوناشو از هم جدا کرد
_حق نداری طوریت بشه،یالا بیدار شووو
کای دستشو رو شونه سهون گذاشت:
_آروم باش باید منتظر دکتر باشیم،فقط دستتو از لای دندوناش برندار وگرنه دیگه هیچوقت نمیتونه حرف بزنه
سهون چشماشو از دردی که دندونای لوهان به انگشتاش وارد میکرد و هر لحظه شدتش بیشتر میشد بستو لبشو گاز گرفت.
چانیول همونطور که بکهیونو به خودش چسپونده بود تا جلوی گریه هاشو بگیره با دکتر تماس گرفت و طبق معمول ازش خواست سریع خودشو به ویلا برسونه.*☆*☆*
با ورود دکتر سهون کمی آروم شد،شاید این چند روزو برای لوهان سخت گرفته بود ولی علاقش به اون نه تنها کم نشده حتی بخاطر دوری ازش بیشترم شده بود.دکتر با تأسف جلوی لوهان زانو زد.
_دوباره چیکارش کردی اوه سهون
_فقط کارتو انجام بده
_من یه دکترم نه جادوگر،اول باید بدونم چشه
کای با اینکه به رفتارای سهون عادت داشت ولی دیگه کلافه شده بود
_فکر کنم از ترس بیهوش شده
دکتر نگاهی به دندونای لوهان و خونی که از انگشتای سهون جاری میشد انداخت:
ŞİMDİ OKUDUĞUN
🔞گروگان Hostage🔞
Hayran Kurguسهون یکی از خطرناکترین رئیس باند مواد مخدر و چانیول همکارو مثل برادرش! اونا تو مسیری قدم برداشتن که دیگه راهی برای برگشت ندارن.... °°°°°°° _من یه پسر ۱۸ ساله تنها بودم... هیشکیو نداشتم،تنها کسایی که داشتم دردا و کینه هایی بود که بزرگ شدنو بزرگ شدن...