فصل دوم: part: 10

255 45 11
                                    

هوا کاملا سرد شده بودو سوز سرما هر کسیو تحت تأثیر قرار میداد، زمستان سردو خشک بودنشو به رخ همه میکشید

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هوا کاملا سرد شده بودو سوز سرما هر کسیو تحت تأثیر قرار میداد، زمستان سردو خشک بودنشو به رخ همه میکشید.
سهون چشماشو باز کرد، خوشحال بود که تو اون خونه بدون هیچ شومینه و وسایل گرمایشی سرما نخورده،از لوهان هم کاملا مطمعن بود،جوری که لباسای خودشو تنش کرده و اونو بین بازوهاش گرفته، سرما خوردنش یه چیز غیر طبیعی بود!
دستشو زیر سرش گذاشتو رو تخت نیم خیز شد.به نفس کشیدناش خیره شده بود....به چشمای بستش که بعضی وقتا تکون میخوردو نشون از این بود که کم کم داره بیدار میشه.... بلند شدو نشست و بعد یه خمیازه چشماشو با دستاش مالوند.
لوهان بعد کمی هوشیار شدن بدون اینکه چشماشو باز کنه دستشو دراز کرد تا از بودن سهون بعد اون خوابه وحشتناک اطمینان حاصل کنه ولی وقتی دستش به سهون نخورد سریع چشماشو باز کرد و بلند شدو نشست.با دیدن سهون که با ابروهای بالا رفته تماشاش میکنه سریع خودشو رو تخت سمتش کشیدو بغلش نشست و پاهاشو دور کمرش حلقه کرد، سرشو رو شونه سهون تنظیم کردو دوباره چشماشو بست. سهون دستشو پشت سر لوهان گذاشتو بینیشو به موهاش چسپوند:

_چیزی نیست من اینجام

_فک کردم رفتی

_چرا همچین فکری کردی

_چون از تو که یبار ترکم کردی بعید نیست

سهون نچی کرد:

_قراره تا آخر عمرمون در مورد این موضوع بحث کنیم نه؟ یبار که گفتم دیگه ترکت نمیکنم

لوهان سرفه ای کردو بینی و لبشو بیشتر رو گردن سهون مالوند تا اول صبحی عطر تلخ ولی دلنشینشو استشمام کنه،سهون شونه های لوهانو گرفتو از خودش جداش کرد:

_اولا اول صبحی حوصله سکس ندارم پس انقدر به گردنم نزدیک نشو دوما.....

دستشو رو پیشونی لوهان گذاشت:

_چرا سرفه میکنی چرا تب داری؟؟

لوهان شونه هاشو بالا انداخت:

_تازه گلومم درد میکنه

سهون با پوکریت تمام بهش خیره شده بود:

_چیه خب من چیکار کنم

_همه لباسامو در آوردمو تن توی الف بچه کردم.... داشتی بین باز‌وهام از گرما کیف میکردی...

🔞گروگان Hostage🔞Where stories live. Discover now