دوعدد بونوس یا اسپشال پارت داریم که یکی برای اسمات تهکوک(یا بهتره بگیم کوکوی) توی دستشویی ـه، همونی که یونگی مچشونو گرفت و یکی هم برای سپ ـه که پارت بعدی میخونید.
...
داستان از دید نویسنده
مرد قدبلندی که موهای نقرهای داشت وارد سرویس بهداشتی طبقهی 20 شد و صدا زد: "کوک؟" جلو تر رفت و نگاهی به اطراف انداخت ولی قبل ازینکه بتونه کاری کنه با گرفته شدن بازوش و کشیده شدنش توی یکی از دستشویی ها داد آرومی کشید. و البته که کسی که اینکار رو کرده بود کسی نبود جز جئون جونگکوک. با اون پوزخند احمقانه و موهای براق قرمزی که صورت زیباش رو جذاب تر میکرد.
"حالا میفهمم چرا گفتی بیام اینجا" تهیونگ همونطور که دست به کمر میشد و سرش رو بالا میگرفت غرغر کرد. تعجب میکرد چرا وقتی دوستپسرش بهش پیام داده بود و گفته بود بیاد اینجا شوکه شده بود. چون حالا که جونگکوک با اون نگاه خیرهی شهوتی بهش خیره بود اوضاع کامل دستش اومده بود.
"اوه تهته تو بدجور منو میشناسی" پسر مو قرمز دستی دور گردن تهیونگ حلقه کرد و با لبهایی که حالا به نیشخند باز شده بود بهش نگاه کرد. صورتهاشون فقط چندمیلیمتر با هم فاصله داشت طوری که تهیونگ میتونست نفسهای پسر دیگه رو روی لبهاش حس کنه.
"بیا یکم خوش بگذرونیم" رسما حالا به تهیونگ چسبیده بود و لحنش بازیگوش بود.
"گیر میفتیم" تهیونگ هشدار داد اما چیزی توی صورتش پیدا نبود. ساکت بود و حتی برعکس، حالت صورتش عین پسر دیگه بازیگوش بود. و صداش همون خواستن رو داشت.
"خب که چی؟ داری میگی واست مهمه؟" سرش رو کج کرد نگاهش بین لب و چشمهای تهیونگ چرخید. نفس هاشون با هم یکی شده بود و این تهیونگ رو وادار کرد به جای جواب دادن به سوالش، لبهاش رو روی مال جونگکوک بکوبه و یه بوسهی محکم و پرنیاز رو راه بندازه. بوسهی بهم ریخته اما پرشوری بود که چیزی رو توی دل اون دو روشن میکرد.
اولش آروم شروع شد اما رفته رفته به لبهاشون سرعت دادن و بعد اونقدری ادامه پیدا کرد که هردوشون چیزی بیشتر از یه بوسه بخوان. جونگکوک حین بوسه پسر دیگه رو سمت دیوار هل داد و خودش هم بلافاصله قدم جلو گذاشت تا مبادا فاصلهای بین بدنهاشون بیفته. تهیونگ نالهی ریزی میون بوسه کرد و دستهاش رو میون موهای سرخ دوستپسرش برد. کسی که اونقدر محکم و با گرسنگی اون رو میبوسید که گاهی تهیونگ هم ازش جا میموند و فقط اجازه میداد لبهاش میون مال جونگکوک گرفتار بشن.
و وقتی انگشتهای بلند جونگکوک روی پهلوی تهیونگ سر خوردن و آروم آروم راهشون رو سمت باسن پسر باز کردن، اختیار از دستش در رفت: "کوکی لطفا"میون بوسهها التماس کرد، صداش واضح نبود ازونجایی که جونگکوک اجازه نمیداد به اندازهی کافی فاصله بیفته بینشون و محکم و تند تند اون لبهای پف کرده رو میبوسید.
YOU ARE READING
ʚ 𝘖𝘩, 𝘋𝘢𝘥𝘥𝘺! ɞ
Fanfiction↜جایی که هوسوک 24 ساله فقط برای خنده توی سایت شوگر ددی دنبال یه مرد سن بالا میگرده تا دستش بندازه. ₊ ⊹ Original Writer @a_HOEsok_for_yoonGAY on Wattpad ₊ ⊹ Cover by purple-chimchim 🥇#1 in #sope 🏅#5 in #yoonseok 🏅#2 in #سپ 🏅#1 in #یونسوک