💖🦄🌈شاید بگید هنوز که تعداد ووتا نرسیده
پس چی شده یگانه اپ کرده؟
برای نیو ریدرام که با شرط مسخرهی من اشنایی ندارن باید بگم که، نه من اصلانم مهربون و دلسوز نیستم😂
فقط یه بار گفتم سر هر ۱۰۰ تا فالوور یه پارت ویژه برای هر فیک اپ میکنم
و از اونجایی که اکانتم ۲۰۰ تایی شده این راند دوم شرطمه😂 حالام برید کیفش رو ببرید:)🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄
با نوک انگشتهاش آروم روی اون سطح نرم و صاف میکشید. باورش نمیشد بالاخره داشت اون لپای نرم و تپل رو ناز میکرد.
طبق عادت همیشگیش ساعت شش صبح از خواب بیدار شده بود و با کیتنی مواجه شده بود که روی دستاش خوابیده و دستای کیوتش روی قفسهی سینهش بود.
و حالا درست یک ساعت و نیم بود بدون هیچ حرکتی که امگاش رو بیدار کنه فقط به اون پلکای بسته، با مژههای پرپشت و بلندش خیره شده بود.
تمام صورتش رو با دقت نگاه کرده بود و با دیدن تک تک جزئیاتش هردفعه نفسش حبس می شد.
مثل خالهای زیبای روی صورتش، که به صورت خیلی خارق العادهای امگاش رو تبدیل به یه الههی ماورایی میکردن.
مخصوصا اون خال روی لب پایینش، که خیلی داشت خودش رو کنترل میکرد روش رو با دندونای گرگش نقاشی نکنه.
و بعد از یه ساعت بالاخره به خودش جرئت داده بود و گونهی نرمش رو آروم نوازش میکرد، سرش رو جلوی صورت تهیونگ قرار داده بود و با برخورد نفسای تهیونگ به نوک انگشتاش لبخند خرگوشیش روی لبش مینشست.
با لرزیدن پلکای امگا جونگکوک منتظر موند تا بیدار شدن تهیونگش رو ببینه، اونطوری که معلوم بود دیشب بالاخره امگا برای قدم اول پذیرفته بودتش.
چشمای خوشگل امگاش باز میشن و بعد از لحظهای تهیونگ با درک موقعیت جیغی میزنه و روی تخت میشینه.
دستاش رو دور خودش میپیچه تا خودش رو چک کنه، جونگکوک با تعجب آب دهنش رو قورت میده و به حرکای عجیب غریب جفتش که دوباره شروع شده بودن نگاه میکنه.
- تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ داد میزنه و الفا با گیجی پلک میزنه.
- خودت...دیشب گفتی میتونیم پیش هم بخوابیم تهیونگ.
تهیونگ با چشمهای درشت شده تر روی تخت بیشتر عقب میره.
- دیشببب؟ با هم؟ من و تو؟
جونگکوک همزمان با اینکه سعی میکرد تنش ایجاد شدهی سر صبحی رو کنترل کنه اروم سرش رو تکون داد:
- آره، بعد از اینکه تو رامیون اوردی و خور...
- راامیوننن؟ من رااامیون اوردم با تو بخورم؟
YOU ARE READING
DADDY IS MY UNICORN
Werewolf🌈🦄- ددی؟ میدونستی تو یونیکورن منی؟ جانگکوک با چشمایی بیرون زده به پسر روبهروش نگاه میکنه. - ها؟ من؟ دقیقا منظورت منم تهیونگ؟ احیاناً حرفت و برعکس نگفتی کیتن؟ تهیونگ روی خزای گربهاش دست کشید و نچی کرد. - منظورم دقیقا خود خودت بودی ددی کوک. جانگ...