🦄🌈ᴘɪɴᴋ ʙᴜʙʙʟᴇꜱ🦄🌈

4.7K 913 138
                                    

دلم نمیاد بهتون فحش بدم...
ولی برگردید تعداد کامنتای پارت قبل رو ببینید...
من به هیچ کدومشون جواب ندادم و فقط خواستم بگم اگه جواب میدادم و بازم کامنت می‌ذاشتید
کامنتتاش بالای ۵۰۰ تا میشد... سو، اوکی...جرواجررر

بعد یه موضوع دیگه درمورد پارت گذاری

یا من شرط میذارم و به محض رسیدن اون شرط تا حداکثر یک و نیم روز پارت بعد اپ میشه

یا شرط نمیذارم و تا حداکثر یه هفته پارت بعدی آپ میشه

و خب این هفته من دو روز حضوری مدرسه میرفتم و امتحانای زیادی داشتم پس نرسیدم از فیکام چیز خاصی بنویسم کلاً

این پارتم زیاد طولانی نیست، ولی خب امیدوارم به دلتون بشینه🍓💖

بعد... یونیکورن خیلی خط داستانیش یه دست و بی هیجان نشده؟...
این برا خودم رو مخمه😂

ریدرای فیکای دیگم میدونن یگانه سندروم بی قرار آزار دادن کاراکترا رو داره...

🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄

کیسه‌ی آب گرم صورتی رنگ زیر شکم امگاش و پوست نرمش قرار گرفته بود، جونگوک پشت تهیونگ نشسته بود و پسر رو از پشت کامل تو آغوش داشت.

دست‌هاش جلوی شکمش گره خورده بودن و سرش توی موهای کاراملی رنگ توت فرنگیش بود.

"بهتری توت فرنگی؟"

تهیونگ که بعد از سکسی که داشت، بدنش لخت شده بود و حالا هم اینطوری توی بغل آلفاش بود با خواب آلودی فقط هومی کشید.

"نخوابیا، باید ببرمت حموم."

تهیونگ به ارومی لای پلک‌هاش رو باز کرد، کمی سرش رو چرخوند و با گرفتن چونه‌ی آلفاش بوسه‌ای از لباش گرفت.

"خب پس ببر، منتظر چی‌ای؟"

جونگوک تک خندی زد و بوسه‌ای روی انگشتای تهیونگ گذاشت.

"شیطونی نکن تهیونگی، فقط قراره بریم حموم کنیم."

تهیونگ با حائل کردن دست‌هاش به آرومی روی تخت نشست، جونگوک سمتش خم شد و حینی که داشت امگاش رو توی آغوشش بگیره، صدای توت فرنگیش رو شنید:

"یعنی همیشه قراره فقط حموم کنیم؟"

ابروی راست جونگوک بالا پرید و پوزخند کمرنگی زد.

"گفتم که، امروز فقط روز توعه. قراره همشون رو تلافی کنم. پس شاید این اخرین حمومت باشه که فقط حموم کردنه!"

تهیونگ هم خندید و دستاش رو محکم دور گردن آلفاش حلقه کرد.

"حتما، بی صبرانه منتظرشم!"

جونگوک پرروی نثارش کرد و با باز کردن در حموم به آرومی واردش شد.

تهیونگ رو سمت سکوی گوشه‌ی حموم برد و روش نشوند.

DADDY IS MY UNICORNWhere stories live. Discover now