🦄🌈ɪ ᴡᴀɴᴛ ᴛᴏ ᴛᴇʟʟ ʏᴏᴜ "ᴅᴀᴅᴅʏ"🦄🌈

4.5K 853 391
                                    

اینم از جایزه‌تون، یه پارت طولانی با ۴۲۰۰ کلمه و پر از هیجان و آدرنالین😏😂

پارت باحال و حساسیه، ببینم چطوری از این پارت حمایت میکنید و میترکونیدش دیگه. ریدرای خوبم🙃🧸
بریم که داشته باشیم💖

🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈

حالا وارد مرکز‌ خرید شده بودن، جونگوک وقتی دید افراد زیادی اونجا هستن دست تتو شده‌ش رو دور کمر امگاش گره زد تا یه وقت توی شلوغی گمش نکنه.

"جای خاصی هست بخوای بری؟ یا از همینجا شروع کنیم توت فرنگی؟"

تهیونگ با نگاهی درخشان سمت اولین فروشگاه که سمت راستشون بود رفت.

"می‌خوام همه‌شونو ببینم."

جونگوک به آرومی بوسه‌ای روی موهای نرم و خوشبوش گذاشت و کنارش ایستاد. چند ثانیه بعد دوقلوها هم کنارشون وایساده بودن، اولین مغازه یه عطر فروشی بود و تهیونگ به ارومی از کنارش رد شد.

دستشو روی دست آلفا گذاشت و به آرومی روش انگشتاش رو کشید، این آغوش باعث میشد حس کنه توی آروم ترین مکان امن دنیاست.

سومین مغازه، لوازم پت‌های خانگی بود. تهیونگ کمی مکث کرد و سرش رو بالا گرفت تا به جونگوک نگاه کنه:

"به نظرت لازمه برای بونوبونویا لونه بگیریم؟ یا می‌تونیم وقتی رفتیم دهکده توی بالکن براش بالشت بچینم. حس میکنم لونه‌های اینجا زیادی بسته‌ان."

جونگوکم با نگاه کردن به لونه‌های پت‌ها سری تکون داد.

"می‌تونیم وقتی برگشتیم سئول خودش رو هم برای خرید لونه ببریم."

ته هی جلوی دو مغازه اونورتر وایساده بود، سمت اوپاش برگشت و گفت:

"اوپا، شما مراسم عروسی میگیرید؟ اگه آره، بگید به فکر لباس باشم."

و بعد با انگشت لباس‌ پشت ویترین رو به تیانگ نشون داد، تهیونگ از اینجا نمی‌تونست ببیندش.
لبخندی زد و سری تکون داد.

"راستش نمی‌دونم ته هی، هنوز درباره‌ش حرف نزدیم. ولی خودت میدونی که از جشنای شلوغ خوشم نمیاد، مخصوصا وقتی قراره بزرگای خاندان بیان. آه، رفتار و رعایت آداب جلوشون واقعاً سخته. اونم وقتی مادربزرگ بهم سخت میگیره، خدای من! دیوونه کننده‌ست."

جونگوک خنده‌ی آرومی به غرغرای امگاش‌ کرد، حالا از جلوی نصف مغازه ها گذشته بودن و هنوز چیزی چشم تهیونگ رو نگرفته بود.

"اینجا چیزی نداره، چطوره بریم فروشگاه لباس طبقه‌ی سوم. نه بچه‌ها؟"

امگا پیشنهاد داد و هر سه تاشون سمت پله برقی رفتن. جونگوک محافظ‌کارانه تهیونگ رو بیشتر نزدیک خودش کرد، پله برقیا شلوغ بودن و نمی‌خواست کسی به توت فرنگیش تنه بزنه‌.

DADDY IS MY UNICORNWhere stories live. Discover now