خدا منو ببخشه...
پاچیدن آب مقدس به هر طرف جغرافیایی ممکن
گرفتن صلیب و طلب بخشش📿⚰⚱
پهن کردن سجاده و گرفتن تسبیح به دست
شما میدونید دیگه؟ من دختر خوب، پاک، معصوم و مظلومیم...
جدی میگم🦦
من این پارتو دو ماه پیش توی مستی نوشتم(البته نه الکلی جات... مثل همیشه شب اول پریودم بود و من سه، چهار تا مسکن قوی انداخته بودم بالا و جدا مست بودم...پس من اینو ننوشتمممم)
من جدا تا حالا فیک درتی تالک نخوندم... نمیدونم اینو کی نوشته
خودش بیاد بگه کی توی مستی باهام فیت داده که من یادم نیسسس😂🦦
خدای من...
کاسهی آب مقدسم کو!
و در اخر...
من که میدونم شما نامردا کلی کامنت میزارید که منو اب میکنه
هق
اشکال نداره
این در عوض کرم ریزیایی که کردم
بالاخره دنیاست و کارما و چرخ گردونش😂😭🦦🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈
صدای در زدنهای پشت سر هم باعث میشد چشماش رو با حرص روی هم فشار بده. نفس عمیقی کشید و هدفونِ خرسیش رو روی سرش گذاشت، دکمهش رو فشار داد و پلی لیست مورد علاقهش شروع به پخش شدن کرد.
سه هفته گذشته بود، درست از روزی که جیمین هیونگش مرخص شده و به خونهش برگشته بود.
تهیونگ میخواست مثل روال قبل توی کافهش بمونه ولی خب... الان چی مثل قبل بود که حالا این بخواد باشه؟ اون آلفای خرگوشی عضلهایِ زورگوی لعنتی...'لحظهای تمرکز کرد تا انقدر بد و بیراه نگه و باز به سه هفته پیش فکر کرد' تو یه برج که توی محلهی خوبی توی سئول قرار داشت، دو تا واحد بزرگ گرفته بود که امگا اصلا ازش راضی نبود.
چرا؟ چون دقیقا مثل همین حالا، بیست و چهار ساعته اون آلفا توی واحد تهیونگ پلاس بود. و اصلاً هم براش مهم نبود که این طبقه، دو واحدِ جدا داره و دو زندگی شخصی توش در جریانه. به طوری که یکی از واحدها 'واحد متعلق به جونگوک' اکثر وسایل تنها توی سه هفته خاک گرفته بود و واحد دیگه که برای تهیونگ بود، سینکِ ظرفشویی به علاوهی ماشین ظرفشویی، پر از ظرف بود. حتی کلوزت رومِش هم دیگه براش هیچ فضای خصوصیای نداشت.
واقعا اون آلفا رو درک نمیکرد، یه همچین خونهی نسبتاً بزرگ؟...یا شایدم واقعاً بزرگ! چون خب، فقط سه تا اتاقش دراشون قفل بود و دو تاش در حال استفاده، یه کلوزت روم بزرگ غیرشخصی و البته، دو تا حموم که یکیش در بسته بود و اون یکی، خب...یکی دوباری وانش شاهد صحنههای جالبی از آلفا و امگای این واحد، نبود!
هر چقدر تهیونگ غرغر کنه، در آخر هم به نفعش بود هم خب...خودشم بدش نمیاومد!
مثلاً اگه بخوایم وضعیت الانش رو توصیف کنیم، یه امگای هیت شده داریم که روی کاناپهی سفیدش نشسته، بالشتک صورتی توی بغلشه و پتوی توت فرنگیه دوست داشتنیش که هنوز رایحهی اصلیِ آلفاش روش بود، دورش رو گرفته بود.
YOU ARE READING
DADDY IS MY UNICORN
Werewolf🌈🦄- ددی؟ میدونستی تو یونیکورن منی؟ جانگکوک با چشمایی بیرون زده به پسر روبهروش نگاه میکنه. - ها؟ من؟ دقیقا منظورت منم تهیونگ؟ احیاناً حرفت و برعکس نگفتی کیتن؟ تهیونگ روی خزای گربهاش دست کشید و نچی کرد. - منظورم دقیقا خود خودت بودی ددی کوک. جانگ...