no 33

63 9 1
                                    

چراغ های سینما روشن شد و همه بلند شدن
فیلم بعد از حدود دوساعت تموم شد و آرسام جلوتراز پریزاد از سالن خارج شد

_فیلمشو دوست داشتم

آرسام با خستگی خمیازه ای کشید
_من که خوابم گرفت

پریزاد مانتوی لیمویی همراه با شال سفیدش رو مرتب کرد
_خوبه خودت فیلمشو انتخاب کردی

_و تا آخر عمرم پشیمونم

کنار باغچه های پراز گل قدم میزدن و صحبت میکردن
آرسام چندبار به خودش جرات داد تا دست دختر رو بگیره اما پریزاد کمی مقاومت میکرد و ازش دوری میکرد

این بار پسر کمی بهش نزدیک شد و دستش رودور کمر دختر حلقه کرد

_چیکار داری میکنی آرسام؟

_مگه این قراری نبود که قولشو بهم دادی؟

دختر با شرم سرش رو پایین انداخت و ناراحتی با قلبش سرازیر شد
_میدونم.اما اشتباه میکردم خیلی زوده واسه قرار گذاشتن

آرسام با ملایمت به پریسا نزدیک شد و توی چشم های قهوه ایش نگاه کرد
_اشکالی نداره.هرچقدر لازم باشه صبر میکنم

_نمیتونم بهت قولی بدم.من هنوز نمیدونم اززندگی چی‌میخوام

آرسام سکوت کرد و به قدم زدن ادامه داد
_بیا قرار امشب رو زودتر تمومش کنیم
______________________________________

قهوه ساز رو روشن کرد و منتظر شد تا فنجون ها پر بشه
پیرهن چهارخونه با رنگ های قرمز و مشکی تنش بود
موهاش رو هفته ی پیش رنگ کرده بود و الان موهای قهوه ای با چشم های عسلیش روی صورتش نشسته بود

_خب بگو ببینم هومن.از کی اومدی استانبول؟

هومن با لباس های اسپرت و تابستونی پاشو روی پاش انداخته بود
موهاش کمی سفید شده بود ولی به چهرش میومد

_حدود دو سه هفته ست.خواستم کارام اوکی بشه بعد بیام ببینمت.تو اوضاعت چطوره؟

احمد دوتا فنجون قهوه رو سر میز برد و روی مبل راحتی کنار پنجره نشست
دکمه ی دوم پیرهنش رو باز کرد
_خوبه همه چی.دیدی چقدر اینجا آفتابیه؟

_آره هنوز عادت نکردم به هواش

احمد کمی از قهوه نوشید و نگاه پرسشگرش رو به هومن داد
_تنها اومدی؟

_نه

احمد کنجکاوتر شد
_خب؟

_با رضا.کارمونو اوکی کردیم دیگه

احمد سعی کرد ناراحتی و دلتنگیش رو بخاطر محسن پنهان کنه
_خوبه خوشحالم واست هومن

_حالا اگه دوست داشتی بیا بهمون سر بزن

احمد نگاه جدی به خودش گرفت
_ممنون راحتم

_عوض شدی احمد!

پسر دستشو توی موهای قهوه ایش فرو برد
_کی نشده؟!

snowman for "narastoo" chapter 2Where stories live. Discover now