no 44

65 7 1
                                    

_چمدونتو بده برم تحویل بدم

پریزاد حین زدن عینک آفتابی، چمدونشو به دست آرسام داد و محسن رو بغل کرد

بعد از چند ثانیه به احمد نگاه کرد و با چشم های پراز اشک پسر رو در آغوش گرفت

خداحافظی براشون سخت بود به خصوص که باز بهم عادت کرده بودن

پریزاد با موهای فرفری آشفتش چهره ی جدی به خودش گرفت

_قول بدین دیگه ازهم دست نکشین

محسن که دستشو دور کمر احمد حلقه کرده بود؛ با لبخند جواب داد:
_همه چی درست میشه.مگه نه؟!

احمد لبخند ملایمی روی لبش نقش بست
_اوهوم.درستش میکنیم

آرسام بعد از تحویل بار با دو مرد خداحافظی کرد و به محسن چشمک زد
_وقتی اومدیم اینجا فکرشم نمیکردم موفق بشی

محسن سرشو بالا گرفت
_منو دست کم میگیری

بعد از پرواز پریزاد و آرسام، دومرد با خیال راحت روی نیمکت وسط فرودگاه نشستن
کمی اونطرف تر یک باغچه ی پراز گل بود که به آدم احساس شادابی میداد

محسن سرشو به شونه ی احمو تکیه داد و چشماشو بست
_حالا باید چیکار کنیم؟

احمد که مشغول بازی با رگ های دست محسن بود، جواب داد
_فکر کنم باید اول با سام حرف بزنم

محسن با چشم های بسته غر غر کرد
_کار مهم تری نداریم؟

_چرا.اما میخوام کارم با آدم های اطرافم تموم بشه و بعد میتونیم روی رابطمون تمرکز کنیم

محسن سرشو تکون داد
_باشه.فقط نذار زیاد نزدیکت بشه.خوشم نمیاد

احمد از حساسیت محسن خندید
_تو دیوونه ای

_هستم

_تو با نسرین و خونوادت حرف زدی؟

محسن دستشو روی پیشونیش گذاشت
_امروز زنگ میزنم

_پس‌منم میرم دیدن سام

محسن با تردید سرشو بلند کرد و به چشم های احمد نگاه کرد
_شب میبینمت؟

_باید با جواد هم حرف بزنم

محسن کمی توی خودش رفت کلی چیزی نگفت

احمد با تامل ادامه داد
_چرا شب نمیای خونه ی من؟ به جوادم میگم بیاد

_مطمئنی؟

_آره.میخوام نزدیک خودم بمونی

محسن که دلش لرزید به صورت احمد نزدیک شد

_محسن نکن. چرا انقدر زود وحشی میشی؟

محسن سر انگشتاشو پشت گردن احمد گذاشت و به آرومی نوازش کرد
_تو که وحشی شدن منو دیدی!

احمد آب دهنشو قورت داد و قبل ازاینکه اتفاقی وسط فرودگاه بیفته بلند شد
_خب دیگه بریم به کارمون برسیم
______________________________________

snowman for "narastoo" chapter 2Donde viven las historias. Descúbrelo ahora