no 6

127 15 3
                                    

دیگه نزدیکای غروب شده بود
همه ی کارمندای شرکت از خستگی تو چرت بودن مخصوصا احمد که روز اولش بود و عادت به این حجم از کار نداشت

_عادت میکنی

احمد سرشو از رو میز بلند کرد و به چشمای پرازعشق محسن نگاه کرد
_شاید به کار عادت کنم اما به نبودن تو نه!

_شک داشتی مگه؟

_پررو

رادمنش به داخل اتاقشون اومد و چندکلمه ای با پریزاد صحبت کرد
بعد به سمت احمد اومد و رو بهش گفت:

_چطوره از محیط کاری راضی هستی؟

احمد از سرادب از جاش بلند شد
_بله امیدوارم شماهم از عملکرد من راضی باشین

رادمنش لبخندی زد و ازش خواست تا بشینه و راحت باشه
_روزای دیگه به این سختی نخواهد بود.الان برنامه ی فشرده ای رو داریم.دیگه برید و حسابی استراحت کنید

محسن داشت با گوشیش کارمیکرد
احساس کرد یکم سردش شده
بلند شد و کت چرمش رو تنش کرد

احمد هم وسایلش رو منظم و مرتب کرد
کاپشن طوسی رنگش رو پوشید و شال گردن مشکی هم دورگردنش انداخت

_مجهز اومدیا

صدای ارسام بود که انگار داشت از سرما میلرزید

_ای بابا پسر توچرا چیزی نیاوردی بپوشی؟

محسن هم که تازه متوجه مکالمشون شد باچشمای تعجب زده نگاهش کرد

_سگ لرز میکنی که پسر تواین سرما

ارسام که از واکنش ها خندش گرفته بود به وسط حرفاشون پرید
_بابا فکرنمیکردم تا الان بمونم که

پریزاد بخاطر اینکه راجب طرح های آیندشون با رادمنش حرف بزنه زودتر خداحافظی کرد و وارد بحثشون نشد

ارسام هم به حالت دو توی پارکینگ دنبال ماشینش میگشت

_بخدا این پسر یه تختش کمه!

احمد به حرف محسن خندید
_آره بخدا

وقتی ماشینو پیدا کردن محسن گفت که پشت فرمون میشینه
به همین خاطر احمد با خیال راحت به خواب رفت

وقتی محسن به خونه ی احمد رسید سعی کرد خیلی آروم و زمزمه وار بیدارش کنه

_بیدار شو رسیدیم

احمد با چشمای خمار که سعی میکرد بازنگهشون داره در ماشینو بازکرد و پیاده شد

_وایسا بیام کمکت الان میفتی

_نه نه بیدارم.ماشینو قفل کن

محسن باشه ای گفت و پشت سر احمد وارد خونه شد

لباس راحتی پوشید و رفت کنار احمد که بالباس های بیرونش رو تخت افتاده بود ،دراز کشید.

snowman for "narastoo" chapter 2Donde viven las historias. Descúbrelo ahora