دیگه نزدیکای غروب شده بود
همه ی کارمندای شرکت از خستگی تو چرت بودن مخصوصا احمد که روز اولش بود و عادت به این حجم از کار نداشت_عادت میکنی
احمد سرشو از رو میز بلند کرد و به چشمای پرازعشق محسن نگاه کرد
_شاید به کار عادت کنم اما به نبودن تو نه!_شک داشتی مگه؟
_پررو
رادمنش به داخل اتاقشون اومد و چندکلمه ای با پریزاد صحبت کرد
بعد به سمت احمد اومد و رو بهش گفت:_چطوره از محیط کاری راضی هستی؟
احمد از سرادب از جاش بلند شد
_بله امیدوارم شماهم از عملکرد من راضی باشینرادمنش لبخندی زد و ازش خواست تا بشینه و راحت باشه
_روزای دیگه به این سختی نخواهد بود.الان برنامه ی فشرده ای رو داریم.دیگه برید و حسابی استراحت کنیدمحسن داشت با گوشیش کارمیکرد
احساس کرد یکم سردش شده
بلند شد و کت چرمش رو تنش کرداحمد هم وسایلش رو منظم و مرتب کرد
کاپشن طوسی رنگش رو پوشید و شال گردن مشکی هم دورگردنش انداخت_مجهز اومدیا
صدای ارسام بود که انگار داشت از سرما میلرزید
_ای بابا پسر توچرا چیزی نیاوردی بپوشی؟
محسن هم که تازه متوجه مکالمشون شد باچشمای تعجب زده نگاهش کرد
_سگ لرز میکنی که پسر تواین سرما
ارسام که از واکنش ها خندش گرفته بود به وسط حرفاشون پرید
_بابا فکرنمیکردم تا الان بمونم کهپریزاد بخاطر اینکه راجب طرح های آیندشون با رادمنش حرف بزنه زودتر خداحافظی کرد و وارد بحثشون نشد
ارسام هم به حالت دو توی پارکینگ دنبال ماشینش میگشت
_بخدا این پسر یه تختش کمه!
احمد به حرف محسن خندید
_آره بخداوقتی ماشینو پیدا کردن محسن گفت که پشت فرمون میشینه
به همین خاطر احمد با خیال راحت به خواب رفتوقتی محسن به خونه ی احمد رسید سعی کرد خیلی آروم و زمزمه وار بیدارش کنه
_بیدار شو رسیدیم
احمد با چشمای خمار که سعی میکرد بازنگهشون داره در ماشینو بازکرد و پیاده شد
_وایسا بیام کمکت الان میفتی
_نه نه بیدارم.ماشینو قفل کن
محسن باشه ای گفت و پشت سر احمد وارد خونه شد
لباس راحتی پوشید و رفت کنار احمد که بالباس های بیرونش رو تخت افتاده بود ،دراز کشید.
ESTÁS LEYENDO
snowman for "narastoo" chapter 2
Fanficو این دفعه محسن و احمدی که کنارهم قرار گفتن و اتفاقاتی که توی رابطشون میفته... شاهد یک عشق پرشوریم؟ و اونا از پس مشکلات رابطشون برمیان؟ """"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""" آدم برفی چَپتِر دوم... هم برای اونایی که ف...