محسن با عصبانیت به مرد جوان که مشغول کار با لپ تاپش بود نگاه کرد
_دارم باشما حرف میزنممرد که دستیار رئیس و مسئول رسیدگی به امور کارکنان بود سرشو بلند کرد
_گفتم که.متاسفم_قرار این نبود آقای کریمی.چند هفته شده که نتونستم برم تهران.
مرد با ریشای بلند و عینک گرد از جاش بلند شد و سعی کرد محسن رو اروم کنه
دستشو روی شونش گذاشت و اروم گفت
_اینجوری زودتر تموم میشه و میتونی مجوز بگیری برای اجرای کارتمحسن که پریشون شده بود فقط اونجارو ترک کرد و کاپشنش رو برداشت
_کجا میری محسن؟
_باید هوا بخورم
پاشو از سالن تمرین بیرون گذاشت و بدون درنگ شماره ی هومنو گرفت
_سلام محسن.حالت چطوره
_سلام
صدای هومن توی تلفن پیچید
_من باید باتلفن صحبت کنم.شما اینارو به مشتری نشون بدید تا بیامبعداز چند ثانیه پرسید
_رو به راهی؟_چی بگم هومن...
_باز زنگ زدی از حال احمد مطمئن بشی؟
محسن نفس حبس شدشو بیرون داد و با دل پر شروع به خالی کردن خودش کرد
_خسته شدم.ازاین کار لعنتی خسته شدم.نکنه همین تصمیم اشتباه باعث بشه احمدو از دست بدم_دیوانه شدی؟مگه چیشده؟
_این هفته هم نمیتونم مرخصی بگیرم.چی بهش بگم الان؟ باز بگم تحمل کن؟ چقدر آخه؟
هومن باصدای ملایم تری جوابشو داد
_آروم.اول باید نفس عمیق بکشیمحسن چند ثانیه ای سکوت کرد و همزمان سیگارشو روشن کرد
_اون صدای فندک نبود؟
_چرا بود
_احمد بفهمه جرت میده!!
محسن آهی کشید
_اون دیگه اهمیت نمیده به بودن یا نبودنم_این حرفا بخاطر عصبانیتته!خودت میدونی اینجور نیست
_هومن برو پیشش ببین کمکی نیاز نداشته باشه. اون حتی اگه کاری داشته باشه نمیگه.خجالتیه
_باشه اصلا واسه اینکه خیالت راحت شه تواون هفته میرم یک شب پیشش میمونم
_پررو نشو دیگه
صدای خنده ی هومن یکم محسنو آروم تر کرده بود
_مرسی خیلی مردی
_______________________________________زنگ بزنید آموبلانس
پریزاد با دستپاچگی تلفن دفتر رو برداشت
آرسام از جاش بلند شد و به سرعت از دفتر خارج شد
_چیشده؟
ESTÁS LEYENDO
snowman for "narastoo" chapter 2
Fanficو این دفعه محسن و احمدی که کنارهم قرار گفتن و اتفاقاتی که توی رابطشون میفته... شاهد یک عشق پرشوریم؟ و اونا از پس مشکلات رابطشون برمیان؟ """"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""" آدم برفی چَپتِر دوم... هم برای اونایی که ف...