همه مشغول گپ و گفت و گو بودن
فضای خونه ی هومن خیلی گرم و صمیمانه بود. گوشه های خونه شمع روشن کرده بود و محیط دنجی رو بوجود آورده بوداحمد با شیطنت کنار ارسلان نشست و این کارش از چشم محسن دور نموند
_شما از دوست های هومنید؟
ارسلان که منتظر همچین واکنشی بود به محسن لبخند معنا داری کرد
_نه من بخاطر محسن اینجاماحمد که اخم هاش توی هم رفته بود سکوت کرد و سعی کرد بی تفاوت باشه
_اهان.پس دوست محسنی!محسن با کنجکاوی به پسرا نزدیک شد و دستش رو دور گردن ارسلان انداخت
_چی شده؟همه چی مرتبه؟
ارسلان که بلد بود نقشش رو خوب بازی کنه، سرش رو روی سینه ی محسن گذاشت و خندید
_آره عزیزم.خسته نباشیاحمد آب دهنشو بزور قورت داد
_دستشویی کجاست؟محسن با بی تفاوتی جواب داد
_آخر همین راهرو_مرسی
و بدون اینکه به چشم های محسن نگاه کنه بلند شد و رفتوارد دستشویی شد و درو پشت سرش قفل کرد.توی آینه به خودش نگاه کرد. صورتش سرخ شده بود
بزور میتونست خشمش رو کنترل کنه.فکرشو نمیکرد محسن همچین بازی کثیفی رو باهاش بکنه
آب سرد رو به صورتش پاشید و چشم هاشو چند ثانیه بستنفس عمیق کشید و از دستشویی خارج شد
_حالا که میخوای بازی کنی بیا بازی کنیم!موقع شام شده بود و هومن و رضا مشغول آماده کردن میز بودن
گلی و جواد هم بهشون کمک میکردن و بینش باهم کل کل های بچگونه میکردن_گلی اگه بلد بودی ازاین غذاها واسم درست کنی تاحالا گرفته بودمت
_بگو مامانت برات بپزه!
هومن اعصابش خورد شد و بهشون پرید
_بسه دیگه. همش مثل سگ و گربه!رضا دستشو روی شونه ی مردش گذاشت
_آروم عزیزم.میخوای تو بشینی؟هومن که خیلی خسته شده بود موافقت کرد و روی کاناپه نشست تا بقیه میز رو اماده کنن
آرسام که ظرف پاپ کورن دستش بود، کنار هومن نشست
_چیشده رفیق؟ چرا رنگت پریده؟
هومن چشم هاشو بست و آروم زمزمه کرد
_نمیدونم فکر کنم بخاطر خستگیه!_شام میخوریم خوب میشی
_محسن آخرش منو میکشه بااین کاراش.
آرسام که کنجکاو شده بود پرسید
_چرا؟هومن آهی کشید
_تمام رفقای من اینجان و من هرلحظه نگرانم این دوتا دعواشون بشه و آبروی منو ببرن
VOCÊ ESTÁ LENDO
snowman for "narastoo" chapter 2
Fanficو این دفعه محسن و احمدی که کنارهم قرار گفتن و اتفاقاتی که توی رابطشون میفته... شاهد یک عشق پرشوریم؟ و اونا از پس مشکلات رابطشون برمیان؟ """"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""" آدم برفی چَپتِر دوم... هم برای اونایی که ف...